طغیان ریزگردهای برخاسته از تالابهای خشک شده، مدتهاست که گریبانگیر اهالی نخلستانهای جنوب است و هیچ دور از ذهن نیست که اگر رسیدگی درخوری به این موضوع قدیمی نشود، مردم برای تردد در شهر مجبور به استفاده از کپسولهای اکسیژن باشند! سخت است نفس کشیدن در هوای خوزستان وقتی نه خورشید سوزانش رمقی برای تابیدن دارد و نه کارونش خروش. اما در همین شرایط سخت و نفسگیر هستند کسانی که کارشان نه تنها تعطیلبردار نیست، بلکه شلوغترین روزهای کاری خود را میگذرانند؛ از بیمارستان بزرگ نفت اهواز میگویم و قلب تپنده آن یعنی اورژانس؛ جایی که به گفته دکتر فروغ مکارمی مسئول این بخش: «در روزهایی که شهر غرق در گرد و غبار است، واحدهای اورژانس بیمارستانهای سطح کلانشهر اهواز نخستین جایی است که درگیر میشود. ما در ماه بیش از 30 هزار مراجعهکننده داریم و پر ترافیکترین روزهایمان، زمان آلودگی هواست که بیشتر بیماران با علائم حملات حاد تنفسی به ما مراجعه میکنند.»
هوایم آرزوست!
چشم چشم را نمیبیند و خیلی فرق نمیکند لباست چه رنگی باشد زیرا سرانجام خاکستری مینماید. اینجا دیدن آدمهایی که ماسک دارند یا بخشی از لباس خود را حفاظ صورت کردهاند و چشمهایشان را تنگ برای بهتر دیدن، هیچ عجیب نیست. شدت گرد و غبار به حدی است که محوطه وسیع بیمارستان بزرگ نفت را تقریبا با دو طی میکنیم تا به اورژانس برسیم، بخشی که به اذعان همه کارکنان بیمارستان شلوغترین روزهایش را میگذراند. همه تختها پر است و پرستاران مشغول کارند، کمتر کسی را میتوان یافت که در این لحظات فرصت پاسخگویی به پرسشهای یک خبرنگار را داشته باشد. کار در اورژانس پیچیدگیهای خاص خود را دارد و بدون شک با دیگر بخشهای یک بیمارستان متفاوت است، به ویژه وقتی که شهر در شرایط فوقالعاده است. پر بیراه نگفتهایم اگر ادعا کنیم اورژانس قلب تپنده یک مجموعه درمانی است، اینجا همیشه شرایط ویژه است و از کادر درمان انتظار میرود تا افزون بر تشخیص درست و به موقع مشکل به وجود آمده برای افراد، در نهایت سرعت بهترین تصمیم را بگیرند.
من عاشق کارم هستم
در ایستگاه پرستاری ایستاده و مشغول سر و سامان دادن به اوضاع است، بخش شلوغتر از آن است که در اتاقش بنشیند و بیماران را ویزیت کند؛ ترجیح داده است خود بر بالین مراجعان حاضر شود تا از فوت وقت جلوگیری کرده باشد. دکتر فروغ مکارمی بیش از 9 سال است که مسئولیت اورژانس بیمارستان بزرگ نفت اهواز را بر عهده دارد، او در مورد حساسیت بالای کار میگوید: «ماهیت کار در اورژانس با استرس گره خورده، کادر پزشکی فعال در این بخش باید علاوه بر این که سرعت عمل بسیار بالایی داشته باشند، بتوانند در لحظه تصمیم صحیح بگیرند و اقدام فوری انجام دهند و این فشار کار را چند برابر میکند، اما با همه این اوصاف من عاشق کارم هستم.»
میهمانی ناخوانده اما همیشگی!
داخل بخش میشوم تا با چند نفر از مراجعان صحبت کنم، آقای سالمزاده از بازنشستگان شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب است و همسرش را به دلیل مشکل حاد تنفسی به اورژانس آورده است، او میگوید: «داریم خفه میشیم، زندگیمون از حال طبیعی خارج شده، ریههامون پر از خاکه، هوا برای نفس کشیدن نداریم... تو رو خدا یه فکری به حال این مردم گرفتار بکنن مسئولان، کافیه خودشون رو جای ما بذارن.» آقای حزابیان از کارکنان شرکت پتروشیمی مارون است که به گفته خود حال بهتری نسبت به چند ساعت قبل دارد، او میگوید: «من مشکل قلبی دارم و 2 بار تا حالا آنژیوگرافی شدم تو همین بیمارستان، روزهایی که هوا آلوده است سعی میکنم از خونه بیرون نیام، اما خب به هر حال ما کارمندیم و ذرات معلق مهمون همیشگی هوای اهواز نمیشه سرکار حاضر نشیم! تعطیلیها هم گرهگشای مشکل مردم نیست. به نظرم باید یه فکر اساسی کرد.» مضطرب به نظر میرسد، پزشک اورژانس حکم به بستری شدنش داده، سرفههای پیدرپی امانش را بریده و مانع از آن است که بتواند صحبت کند، همسرش که از کارکنان همین بیمارستان است و چیزی تا پدر شدنش نمانده، میگوید: «چند روزه که ریزگردها هوای اهواز رو آلودهتر از همیشه کرده، هر چند همسرم به دلیل شرایط ویژهای که دارد اصلا از خونه بیرون نمیآد، اما ذرات معلق در هوا به ویژه زمانی که منشا خارجی دارند، آنقدر ریز هستند که راهی برای پیشگیری از نفوذشون نیست واقعا. نمیدونم چطور میشه این مشکل رو حل کرد و مطمئنم که مسئولان بیکار ننشستن و تلاششون رو میکنن. فقط میتونم آرزو کنم که این مسئله زودتر و ریشهای حل بشه تا مردم خوزستان روی آسایش ببینند.»
به شیرینی لبخند
توجه همه به سمت ایستگاه پرستاری جلب میشود، زن و مردی با پای برهنه و در حالی که کودک خردسالشان را در آغوش دارند، هراسان وارد اورژانس میشوند. در چشم بر هم زدنی همه کادر درمان جمع میشوند تا کودکی را که تقریبا علائم حیاتی ندارد، احیا کنند، اتاق عمل سریعتر از آنچه به ذهن میرسد آماده و کودک 9 ماههای که با کلمات مقطع مادر میتوان فهمید شیای را قورت داده، راهی اتاق عمل میشود. عقربههای ساعت انگار از حرکت بازایستادهاند، تمام کسانی که خود برای درمان به اورژانس آمدهاند نگران احوال پسرکی هستند که هامون نام دارد، با شنیدن صدای گریه کودک همه نفس راحتی میکشند و پدر از شوق اشک میریزد. رابط فیش آنتن تلویزیون! چیزی بود که در گلوی کودک به صورت عمودی گیر کرده و راه نفسش را بسته بود؛ خوشبختانه با تلاش تیم پزشکی بدون نیاز به جراحی و فقط با استفاده از یک پنس از گلوی کودک خارج شد. رئیس بخش اورژانس بیمارستان بزرگ نفت اهواز حالا فرصتی پیدا کرده تا کمی بیاساید، وقتی سراغش میروم، میگوید: «این هم از سختی کار ما که به چشم دیدید. ما اینجا با جان مردم سر و کار داریم و گاهی لحظهای غفلت و گرفتن یک تصمیم اشتباه کوچک، میتواند عواقب جبرانناپذیری برای بیمار به دنبال داشته باشد. برای همین هم هست که در انتخاب پرسنل اورژانس از پایینترین تا بالاترین سطح، شرایط و ضوابط خاصی لحاظ میشود و افراد هم از نظر علمی و هم از نظر روحی و روانی در چند مرحله بررسی میشوند و بعد فعالیتشان را در این واحد آغاز میکنند. پس اغراق نیست اگر بگویم اورژانس، پیشانی و در واقع معرف یک مرکز درمانی است. این را هم بگویم که هیچ چیز شیرینتر و لذتبخشتر از نجات جان یک انسان نیست و این احساسی است که من حاضر نیستم با دنیا عوضش کنم.»
لطفا صبور باشید
آقای فرشید که سرپرستار با سابقه بخش اورژانس بیمارستان نفت اهواز است، از سختیهای کار یک پرستار اینگونه میگوید: «کار ما سخت است و پراسترس. از این جهت که با جان افراد سر و کار داریم و اغلب کسانی که به اورژانس مراجعه میکنند در شرایط خاصی از نظر روحی و جسمی قرار دارند، حجم کار در اورژانس بالاست به ویژه در زمانهایی که با آلودگی شدید هوا روبهرو هستیم. مسئله دیگری که فکر میکنم جزو سختیهای کار پرستاران محسوب میشود این است که مواقعی که همه تعطیل هستند یا در روزهای عزیز سال مثل عید نوروز و ... ما باید سر کار حاضر باشیم و چه بسا از همیشه شلوغتر.» سخت مشغول رسیدگی به امور بیماران است و آثار خستگی بر چهرهاش نمایان، اما با روی باز به سوالم پاسخ میگوید و انتظارش از مراجعهکنندگان را اینگونه بیان میکند: «همه ما اینجا هستیم تا مرهمی بر دردهای بیماران باشیم، اما گاهی تعداد مراجعات به اورژانس ـ مثل همین آلودگی اخیرـ به حدی است که مدیریت امور و رسیدگی به بیماران تنها در سایه بردباری مراجعان امکانپذیر است و ما به عنوان کادر پرستاری اورژانس بیمارستان بزرگ نفت تنها انتظارمون از بیماران و همراهان آنها صبوری است.»
اهواز هوا ندارد!
خاک است و خاک، زمین خاک آسمان خاک. گویی اینجا همه چیز در هالهای از ابهام قرار دارد، اینجا حتی نخلها نفس کم آوردهاند و رنگ خاک به خود گرفتهاند. رد انگشتان دستم روی استیج خاک گرفته پرستاری نقش میبندد وقتی میان خاکها راهی باز میکنم تا بنویسم: «اهواز هوا ندارد!». قصد رفتن میکنم تا اورژانس بیمارستان بزرگ نفت و ساعتهای پر تب وتابش را دستمایهای برای نوشتن گزارش کنم. گزارشی از سختیهای کار فرشتگانی در لباس پزشک و پرستار. کسانی که به اتفاق خدمت به مردم و کمک به آنها را لذتبخشترین کار دنیا میدانند. آنها خستگی را به جان میخرند تا مرهمی بر دردهای بیماران باشند.
نظر شما