۱۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۳
  • کد خبر: 213439
درسهای ژاپن

شانا_ گروه مقاله: اعتقاد و غرور ملی ژاپنی‌ها همراه با تصمیم گیریهای صحیح مدیران این کشور به خلق مزیتهای مطلق رقابتی، تقویت انگیزه حرکت و برطرف کردن موانع انجامید و مقابله با بحرانهای پس از جنگ را تسهیل کرد.

حرکت از فقر به سمت رفاه، از بیسوادی به سوی تخصص و مهارت و از وابستگی به نفت به سمت استقلال و پیشتازی در علوم، استقلال اقتصادی، امنیت قضایی و سیاسی، حفظ استقلال و کیان کشور وتحقق عدالت اجتماعی، بدون تردید از اهداف توسعه هر کشوری است.
برای خروج از سکون، نهادهای بسیاری باید ایجاد شوند و نهادهای بسیاری باید تغییر کنند و عوامل سرکوب انگیزه و موانع تحرک، باید شناسایی و حذف شوند.
بدون شک توسعه در جایی رخ می‌دهد که نهادهای اجتماعی آن ظرفیت توسعه پذیری داشته باشند. لذا قبل از همه چیز لازم است  "رونق تفکر اقتصادی" در کنار حذف رانت و بوروکراسی، در اولویت استراتژیهای توسعه قرار گیرد. در این صورت اقتصاد نفتی ما نیز خواهد توانست از داخل پوست گردو بیرون آمده و به اقتصادی متکی بر دانش بدل شده و بازارهای جهانی را  هدف قرار دهد.
تجربه ژاپن در توسعه، گواه خوبی بر مدعای ماست. غرور ملی ژاپنی‌ها، مطمئناً مهمترین عامل توسعه ژاپن است، که بدون آن هیچ یک از موفقیتهای ژاپن در دسترس نبود. فرهنگ کار و توسعه، ساختار مدیریتی کارآمد و سیاستها و برنامه‌های دولت، همه در جهت حفظ اقتدار ژاپن بوده است.
در آگوست ۱۹۴۵ بود که بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، ژاپن را به تسلیم در جنگ جهانی واداشت. پس از این شکست، ژاپن با بیش از ۱۳ میلیون نفر بیکار مواجه بود. کمبود مواد غذایی به شدت وجود داشت. تورم به حدی بود که حقوق افراد، تکافوی مخارج جاری را نمی کرد، افراد برای سیر کردن شکم خود، اقدام به فروش دارایی‌های خود کرده بودند. برای کالاهای ضروری بازار سیاه درست شده بود. قیمتها ۳۰ تا ۶۰ برابر قیمت رسمی دولتی بود. در مورد برنج این رقم به ۱۵۰ برابر نیز می‌رسید. ژاپن اشغال شده بود و مردم ژاپن مسئول بازسازی اقتصاد خود و علاوه بر آن مسئول پرداخت خسارت به متفقین بودند. جنگ برای ژاپن، به جز ۸ میلیون کشته و زخمی به بهای ویرانی ۲۵ درصد از دارایی‌های غیر نظامی و نابودی 41.5 درصد از ثروت ملی تمام شد.
پس از جنگ، مجمع الجزایر ژاپن، با داشتن 0.3 درصد از سطح کره زمین (که تنها ۱۷% آن مناسب کشاورزی است) و 2.3 درصد از جمعیت جهانی ، توانست با بهره‌گیری از بهره‌وری مطلوب نیروی انسانی مولد خود، بیش از ۲۴ درصد از تولید جهانی را به خود اختصاص دهد .
اینک ژاپن در شاخصهایی چون تولید سرانه، نسبت جمعیت مولد، پزشک و تخت بیمارستان، تحقیق و توسعه و نفوذ در بازارهای جهانی، رتبه یکم یا دوم جهان را در کنار آلمان یا آمریکا، در دست دارد . به رغم شهرنشینی بسیار متراکم، از جرم و جنایت نسبتاً به دور مانده است. نسبت سرقت ژاپن در مقایسه با آمریکا، چیزی کمتر از 0.7 درصد است!
آنچه تصویر ویران ژاپن سال ۱۹۴۵ را به ژاپن قدرتمند اقتصادی امروز بدل کرده است، فرآیندی است که عده‌ای آن را معجزه اقتصادی نامیده‌اند. لیکن این معجزه، درسهایی آموزنده برای کشورهایی مانند ما دارد.
حقیقت این است که شکل‌گیری تدریجی فرهنگ کار و توسعه، به مدیران و سیاستگذاران ژاپنی کمک کرد تا ضمن مدیریت صحیح منابع انسانی، منابع مادی و منابع مالی، بتوانند تصمیم‌گیری درستی در مواجهه با بحرانها و استفاده از فرصتها داشته باشند و همزمان ساختار و چارچوب نهادی لازم را برای توسعه ایجاد کنند.
"فرهنگ هم می‌تواند عامل توسعه باشد و هم مانع توسعه" . به همین دلیل  "مادام که محیط فرهنگی و اندیشه عمیق لازم جهت توسعه اقتصادی، به هر شیوه و هر سیستم، هم در میان نیروهای مولد و هم رهبران اقتصادی ـ سیاسی یک جامعه حاکم نباشد، برنامه‌های کاغذی مدرنیزاسیون و .... نتیجه‌ای به بار نخواهد داد.
رهبران اقتصادی و سیاسی در واقع فرهنگسازان اقتصادی جامعه هستند. اینها اگر پاک و سالم باشند و خالصانه برای اعتلای کشور قدم گذارند مردم هم به دنبال آنها روانه خواهند شد. ولی این بخش فرهنگساز که یکان به یکان جامعه در رصد روزانه آنها راهکار می آموزد اگر خطا کند، جامعه اقتصادی را به خطایی صد چندان رهنمون خواهد شد. فرهنگ را باید با عمل آموخت، چیزی که مدیران و سیاستمداران ژاپنی سالهاست به کارگران و مدیران بعدی می آموزند. اگر خطایی انجام شد بی اغماض با آن برخورد می شود و سرافکندگی خطاکار در جامعه به حدی است که در بسیاری از موارد به خود کشی فرد خطا کار می انجامد.
نمونه کاملاً عینی برنامه‌های کاغذی مدرنیزاسیون را در غالب کشورهای صادر کننده مواد خام، نظیر نفت، می‌توان مشاهده کرد. "غالب این کشورها تمام اندیشه اقتصادی خویش را مصروف چگونگی صدور (تخلیه) سرمایه‌های میهنی و مردمی خود به بازارهای جهانی کرده و حتی به رقابت با یکدیگر بر سر عرضه منابع خدادادی خود برخاسته‌اند، دست از تلاش برای انقلاب فرهنگ و اندیشه اقتصادی متکی به تولید کشیده و هیچ نیازی به آن نمی‌بینند، بدون آینده نگری و کاملاً ناآگاهانه با عنوان کردن سیاستهای به اصطلاح رفاه نمایشی و کاذب، چشم و گوش بسته الگوی مصرف داخلی را به عوض تطبیق با امکانات تولیدی داخلی، براساس تولیدات شرق و غرب تنظیم کرده‌اند و گمان کرده‌اند که این غربی‌ها هستند که به منابع آنها وابسته‌اند". غافل از آن که "حرص مصرف نمی‌تواند انگیزه توسعه باشد".
ژاپنی‌ها با حس ناسیونالیستی شدید خود همواره فرهنگ اصیل خود را در برخورد با فرهنگ غربی حفظ کرده‌اند. برای پیشرفت و سربلندی کشور خود، آگاهانه و هدفدار از علم و تکنیک سود جسته‌اند. ضمن داشتن تصویری روشن از خود (اصیل، یکتا و بی‌هتما) و با داشتن حس قوی همبستگی ملی، پذیرش سلطه اجنبی را حرام می‌دانند؛ و با انعطاف فکری و نو پذیری علمی، از میان همه جریانهای غربی به راحتی دست به انتخاب زده‌اند.
الگوی کاری ژاپن برای تأمین سود نیست. ژاپنی‌ها از حرص مصرف نیست که به دنبال کار رفته‌اند. در نظر آنها کار امری مقدس است و فعالیت تولیدی، عبادت محسوب می‌شود. به همین دلیل، حتی سود ناچیز نیز، سرمایه‌دار ژاپنی را از تولید باز نمی‌دارد. این چیزی است که در کشورهای توسعه نیافته تقریبا به فراموشی سپرده شده است!.
الگوی صادرات ژاپن مبتنی بر صادرات کالاهای ساخته شده و با ارزش افزوده بالاست و نه بر صادرات مواد اولیه. درآمد بالای ناشی از این الگو، دوباره برای رشد و توسعه کشور، هزینه می‌شود. الگوی واردات مبتنی بر واردات مواد خام و مواد اولیه مورد نیاز صنایع این کشور است. اولویت در ذهن مدیران "تولید" است و نه سود کوتاه مدت، لذا الگوی اقتصادی حاصل، مبتنی بر ۴ گزاره است: "واردات مواد خام از خارج" برای "تولید در وطن" به منظور "مصرف کالای ساخت وطن" و "صادرات کالای ساخت ژاپن" برای اعتلای نام ژاپن در دنیا.
در اینجا  به کمی تفکر نیاز است. واقعا در این چند سالی که بیش از 700 میلیارد دلار درآمد نفتی داشتیم، چه کردیم؟ چقدر کالای سرمایه ای وارد کردیم و چقدر خود را برای آقای بازار شدن آماده کردیم؟ کدام بخش از نفت و گاز خود را به محصولات نهایی بدل کردیم و چه بخش از بازار جهانی  به ما وابسته شد؟
ژاپنی ها چه می کنند و ما چه می کنیم. ما نفتمان را می دهیم تا آنها برای ما پارچه تولید کنند و کت و شلوارش را از چین به ایران صادر کنند. ما نفتمان را داده ایم و کالاهای مصرفی و خوراکی وارد کرده ایم. بهتر نبود که از فرصت درآمدهای بالای ارزی حاصل از نفت برای ساختن کارخانه و تسخیر بازارهای پوشاک جهان بهره می بردیم!. پوشاک مثالی است از صدها هزار محصولی که از نفت و گاز به دست می آید و از ارزش افزوده بالایی برخوردار است؛ نفت و گازی که ما بر روی دریایی از آن زندگی می کنیم ولی قدر آن را ندانسته ایم.
در سالهای اولیه پس از استقلال ژاپن، کالاهای ژاپنی به کیفیت پایین اما قیمت ارزان مشهور بودند. اما ژاپنی‌ها نمی‌توانستند این نگاه را به محصولات خود تحمل کنند. از طرف دیگر افزایش رشد تولیدات، رقابت را در صحنه جهانی شدت بخشیده بود. لذا تمام هم و غم ژاپنی‌ها بر کاهش ضایعات تولید در حد صفر قرار گرفت، نظام درست سر وقت و نظام کنترل کلی کیفیت برپا شد. فقط کالاهایی که مطابق با استانداردها بودند اجازه صدور می‌یافتند و از این زمان، ارزشگذاری توانایی شرکتها، براساس "تحقق بهترین کیفیت" انجام می‌شد.
ژاپن پس از استقلال توانست به سرعت خود را به یک ابر قدرت اقتصادی بدل کند، در سال ۱۹۸۰ بیش از ۸۰درصد از رشد ژاپن ناشی از رشد صادرات بود که قسمت اعظمی از آن به آمریکا صورت می‌گرفت. در داخل خاک امریکا، شرکتهای ژاپنی به سرعت از رقیبان آمریکایی خود پیشی گرفته بودند. بالاخره گسترش مازاد تجاری ژاپن در مقابل آمریکا، به ایجاد منازعات و فشارهایی از طرف آمریکا برای محدودیت صادرات منجر شد. فشارهای آمریکا دولت ژاپن را واداشت تا مردم را به طرف کالای آمریکایی تشویق کند و ارزش دلار را در برابر ین کاهش دهد، تا کالاهای آمریکایی ارزان‌تر تمام شوند. اما ژاپنی‌ها با زیرکی تمام از ارزان شدن کالاهای آمریکایی استفاده کرده و برخی مستغلات استراتژیک آمریکا را خریداری کردند!
آنچه می‌تواند در تجربه توسعه ژاپن برای ایران آموزنده باشد در روشی است که ژاپن برای "حرکت مداوم و تکاملی" به کار برده است. ژاپنی‌ها با آگاهی کامل از نقاط ضعف و قوت خود، عزم خود را برای دستیابی به هدف آرمانی کشور که همان "برتری و اقتدار ژاپن" بود، جزم کرده و پیامد تصمیم‌گیری‌های خود را در مواجهه با چالشها پیش‌بینی کرده‌اند. با انگیزه قوی (غرور ملی)، بستر مناسب توسعه را ایجاد کردند و توانستند با هماهنگی و مدیریت صحیح منابع مادی، مالی و انسانی و با تصمیم‌گیری صحیح در مقابله با بحران و استفاده از فرصتها به آرمان خود دست یابند.
در ژاپن قانون و حرکت طبق قوانین توسعه همواره حرف اول و آخر را در تصمیم گیری های رهبران اقتصادی زده است و افرادی که در راس امور قرار گرفته اند خود را موظف به قرار گرفتن در مسیر قوانین توسعه ای ابلاغ شده می دانند.
در ایران  محورهای اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شده است. منظور از اقتصاد مقاومتی عبور از وابستگی مطلق به نفت و گاز و وابسته کردن مصرف کنندگان  به کالاهای تولید داخل است. باید از وابستگی خود به کالاهای مصرفی وارداتی بکاهیم و با حرکت به سمت تولید علم، کالاهایی را به بازار جهانی عرضه کنیم که نه قادر به تحریم هستند و نه امکان جلوگیری از نقل و انتقال آنها وجود دارد.
علاوه بر این، تعامل سازنده با کشورهای همسایه و تاثیرگذاری بالا در بازارهای جهانی نفت و گاز و برق از دیگر گزینه هایی است که با بالا بردن وزن ایران در فعالیتهای اقتصادی خاورمیانه، شرق آسیا و اروپا، می تواند توان عملیاتی ایران را در توزان منطقه ای افزایش داده و هزینه های فکر کردن به تحریم را برای طرفهای مقابل ایران افزایش دهد.
با توجه به این که ایران کمتر به واردات مواد خام از خارج نیاز دارد، بر خلاف الگوی چهار گزاره ای ژاپنی ها، الگوی اقتصادی ما باید مبتنی بر سه گزاره باشد: "تولید در وطن" به منظور "مصرف کالای ساخت وطن" و "صادرات کالای ساخت ایران" برای اعتلای نام ایران در دنیا.

البته منظور، حمایت مطلق و مادام العمر از صنایعی که با رانت نفت می کشند نیست. رقابت اولین شرط ورود به بازارهای رقابتی جهان است وگرنه روزی فرا می رسد که پیکان وطنی هم اجازه حرکت در خاک وطن را نخواهد داشت!.
ما باید در عین تعامل با دنیای خارج و اجازه دادن به ورود تکنولوژی و دانش و فناوریهای روز دنیا به کشور، هوشمندانه در مسیری قرار بگیریم که ژاپنی ها در سال 1945 در آن گام گذاشتند و در سال 1980 به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان بدل شدند.

منبع:
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی/ ایمان حقیقی
فصلنامه راهبرد یاس
 

کد خبر 213439

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =