ناصر ربیعی، مدیر نخستین پروژه گازرسانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که در سال ۱۳۵۹ در نجفآباد اصفهان انجام شد؛ پروژهای که به گفته وی «با اجرای آن دیوار بزرگی شکست و فروریخت و سبب رشد سریع گازرسانی خانگی شد.» مرکز موزهها و اسناد صنعت نفت با وی درباره این پروژه و خاطرات نزدیک به نیم قرن خدمت در صنعت نفت، به گفتوگو نشسته است.
آقای ربیعی، گویا ورود شما به صنعت نفت، با دانشکده نفت آبادان آغاز شد.
بله، من سال ۱۳۴۵ در آزمون ورودی دانشکده نفت آبادان پذیرفته شدم. آن موقع دیپلم ریاضی داشتم.
از طریق کنکور سراسری؟
خیر کنکور اختصاصی دانشکده نفت بود. آن موقع اصلا هیچ دانشکدهای سراسری نبود.
امتحان هم در آبادان برگزار میشد؟
خیر، محل امتحان در تهران بود. از کل ایران اسامی ۱۲۰ نفر را در روزنامه اعلام میکردند که باز از این تعداد، ۴۰ نفر از طریق مصاحبه پذیرفته میشدند.
یادتان هست چند نفر در کنکور دانشکده نفت شرکت کرده بودند؟
حدود 4 هزار نفر. یعنی همه دیپلمههای ریاضی که معدل آنها ۱۷ به بالا بود، از سراسر کشور میتوانستند در کنکور دانشکده نفت شرکت کنند.
دلیل انتخاب دانشکده نفت برای ادامه تحصیل چه بود، آیا فردی از خانواده شما نفتی بود، یا به این رشته علاقه داشتید؟
آن موقع همه علاقه داشتند در نفت وارد شوند. تحصیل مجانی بود و آینده شغلی خوبی هم داشت. یادم هست در محل زندگی ما در جلفای اصفهان، آقایی بود به نام میرعظیمی که رئیس پالایشگاه اصفهان و خیلی مورد احترام بود.
از جلسه مصاحبه هم چیزی یادتان هست؟
محل مصاحبه همین ساختمان مرکزی وزارت نفت در خیابان طالقانی بود، فکر میکنم طبقه هفتم یا هشتم. هر داوطلب که وارد اتاق میشد، چند نفر دور تا دور میزی نشسته بودند و از او سوال و جواب میکردند.
سوالها راجع به چه بود؟
در مورد همه چیز. آن موقع من متوجه نمیشدم، وقتی بعدها فکر میکردم میدیدم که به نوعی روانکاوی هم بود. ببینند طرف چطور جواب میدهد، سریع جواب میدهد، سنجیده میگوید.
یادش بخیر دکتر امیر بیات که رئیس بخش مهندسی دانشکده بود، گفت: بر فرض اکنون باران میبارد و شما میخواهی از یک نقطه به نقطه دیگر بروی. اگه تند حرکت کنی بیشتر باران میخوری یا کند؟
لبخندی زدم و گفتم، سوال سختی است، باید فکر کنم. اما همین جوابها هم برایشان مورد قبول بود که بدون فکر کردن جواب ندهی.
توانایی صحبت کردن به زبان انگلیسی هم مهم بود. یک آقای انگلیسی بود به نام مستر هولنس که رئیس یکی از بخشهای دانشکده بود. با من انگلیسی صحبت کرد و من جوابش را به انگلیسی دادم. گفت از شاعرهای انگلیسی کسی را میشناسی؟ کتاب «دایرکت متد» شعری داشت از یک شاعر انگلیسی که آن را خواندم. خندید و گفت: بله این خیلی قشنگ است.
شعر را یادتان هست؟
خیر، متاسفانه الان یادم نیست. به هر حال روز سختی بود، اما در عین حال به یاد ماندنی.
کمی از دانشکده نفت آبادان برایمان بگویید.
دو سال اول عمومی بود و دو سال بعد تخصصی میشد. یعنی از سال سوم و چهارم دانشکده نفت رشتهای میشد. رشتههای نفت، گاز و پتروشیمی. آن رشته بعدا سمتگیری محل کار را نشان میداد. ما هفت نفر بودیم که رشته گاز را انتخاب کردیم.
این انتخاب دلیل خاصی داشت؟
یک دلیل این بود که فکر میکردم چون گاز در تمام کشور دفتر و تشکیلات دارد، جابهجایی و انتقال در آن راحتتر است. اما علاقه خودم هم دخیل بود و از اول میخواستم بروم رشته گاز.
با این همه، این طور نبود که کسی از رشته نتواند به شرکتی دیگر برود، یعنی تقاضای شرکتها از تعداد بچهها بیشتر بود و یادم هست که حتی شرکتها سر بچهها دعوا میکردند. مثلا مناطق نفتخیز با شرکت گاز و غیره کلنجار میرفت که سهمیه ما کم است. به ما بیشتر سهمیه بدهید و بچهها شکی نداشتند که اگر بخواهند هر کدام از این جاها، استخدام میشوند.
یعنی دعوا بر سر ۴۰ نفری بود که فارغ التحصیل شده بودند؟
40 نفر ورودی بودند، اما هیچ وقت همه ۴۰ نفر فارغالتحصیل نمیشدند. حدود ۲۵ نفر دوره را تمام میکردند. یادم هست سالی که من فارغالتحصیل شدم، حتی تعدادمان کمتر هم بود، شاید ۲۳ نفر.
پس بقیه چه میشدند؟
بقیه نمیتوانستند ادامه بدهند و از دانشکده میرفتند. به دلیل سختی درسها، یا نمراتشان خوب نبود و ... آن سالها یادم هست دانشگاه صنعتی شریف تازه باز شده بود. سه، چهار نفر رفتند تهران و در آنجا مشغول تحصیل شدند یا بدون کنکور مجدد به دانشگاه شیراز وارد میشدند. البته لیسانسیههایی هم داشتیم که برای دکترا به خارج از کشور رفتند.
اولین محل شروع به کار شما پس از فارغالتحصیلی از دانشکده نفت، کجا بود؟
من سال ۱۳۵۰ با مدرک مهندسی گاز، در پالایشگاه گاز بیدبلند به عنوان «شیفت سوپروایزر» مشغول به کار شدم. آن موقع هنوز بسیاری از سمتهای پالایشگاه برای خارجیها، بهخصوص آمریکاییها بود. بر اساس قراردادی که با شرکت سازنده پالایشگاه، یعنی شرکت آمریکایی «جی اف پریچارد» بسته شده بود، قرار بود با جایگزین کردن کارمندان ایرانی، به تدریج به خدمت خارجیها خاتمه داده شود.
ما چهار تا شیفت بودیم که یک سرپرست داشتیم به نام اد (ادوارد) استیل. وقتی ایشان رفت هر کدام از ما مستقل شدیم. سمت بعدی من در پالایشگاه بیدبلند مهندس پروسس بود.
وظیفه و نقش پالایشگاه گاز بیدبلند چه بود؟
پالایشگاه گاز بیدبلند مسئولیت جمعآوری گاز از مناطق نفتخیز (آغاجاری، مارون و اهواز) و انجام پالایش و ارسال به خط لوله سراسری را بر عهده داشت. به عبارتی بیدبلند و ایستگاههای کمپرسور مربوطه، قلب تمام شرکت گاز بود. گاز پس از تصفیه و خشک شدن از طریق کمپرسور بیدبلند به خط سراسری وارد میشد. این گاز هم در داخل کشور به مصرف میرسید و هم به خارج صادر میشد. یعنی نقطه ورود گاز به سیستم ایران و خارج از ایران بود.
از مسئولیتهای بعدی من در پالایشگاه بیدبلند، رئیس واحد دیسپچر بود که مرکز کنترل ارسال و گاز بود. گازها از مناطق نفتخیز، آغاجاری، مارون و اهواز جمعآوری و با هماهنگی مرکز (دیسپچر) که در همان بیدبلند بود به پالایشگاه بیدبلند ارسال میشد. این عملیات و عملیات کل خط لوله با مرکز ارسال گاز شهر ری هماهنگ میشد.
ظرفیت این پالایشگاه در آن زمان چقدر بود؟
حدودا ۳۰ تا ۴۰ میلیون متر مکعب در روز عملکرد این سیستم بود. این گاز از طریق خط لوله سراسری که ۴۲ اینچ بود، در داخل توزیع و به شوروی هم صادر میشد. کمپرسورهای بین راه در اصفهان و جاهای دیگر، کمپرسورهای روسی بود. در جنوب هر چه بود، غربی بود اما در طول خط لوله از کمپرسورهای روسی استفاده میشد.
وقتی شما وارد پالایشگاه بیدبلند شدید، چند سال از شروع به کار آن میگذشت؟
شاید حدود یک سال یا کمتر از افتتاح آن میگذشت. یعنی فکر میکنم ۲۱ آذر ۱۳۴۹ بود.
پس شما در زمان پیروزی انقلاب در بیدبلند بودید؟
بله، بیدبلند بودیم که اعتصابات نفت شروع شد. اکثر کارکنان به اعتصاب پیوستند و قرار شد جلوی گاز صادراتی گرفته شود و گاز صرفا برای تامین داخل تولید شود.
مگر امکان تفکیک اینها از هم وجود داشت؟
بله، کنترل آن در تهران (شهر ری) بود و خط شوروی را میبستند. صنعت نفت در پیروزی انقلاب نقش کلیدی و موثری داشت.
تا چه زمانی در بیدبلند ماندید؟
من تا سال ۱۳۵۸ در بیدبلند بودم و بعد به درخواست خودم به اصفهان منتقل شدم. این زمانی بود که مهندس سادات (کفیل پیشین وزارت نفت) رئیس گاز در منطقه اصفهان شده بود.
در همین زمان بود که لولهکشی گاز نجفآباد به شما محول شد؟
بله، آن زمان یعنی تابستان سال ۱۳۵۸ اولویت گازرسانی به واحدهای خانگی و صنایع مطرح بود و آقای سادات با من صحبت کرد که میشود این پروژه را در نجفآباد انجام داد. من هم به نجفآباد رفتم و بعد از آن به عنوان رئیس گازرسانی نجفآباد، پروژه گازرسانی را در این شهر آغاز کردم.
آن زمان گازرسانی در سایر نقاط کشور چه وضعیتی داشت؟
آن موقع توزیع گاز به صورت خانگی بسیار محدود و کند بود، به طوری که در شهر اصفهان کمتر از یک محل را میتوان نام برد که گاز داشت و در شیراز که با قدمت بیشتری کار انجام شده بود، در حد ۴ الی ۵ هزار واحد اشتراک داشتند. اشتراک گاز خانگی تا قبل از انقلاب بسیار محدود و کم تعداد بود.
در تهران چه؟
تهران را نمیدانم، اما در تهران هم احتمالا خیلی کم بود. آن موقع گازرسانی بیشتر به واحدهای صنعتی انجام میشد. دلیل عمده این بود که هنوز تفکر گازرسانی در کشور اولویت پیدا نکرده بود. تا وقتی ملت بخاریهای نفتی و برقی داشتند و سوخت به صورت کروسین (نفت سفید) و گازوئیل در دسترس بود، این نیاز احساس نمیشد. در عوض گاز سوختی بود که هنوز جنبه لوکس داشت.
البته اگر احساس و اعلام نیاز نمیشد شاید سراغ این کار نمیرفتیم. نیاز هم به دلیل کمبود نفت سفید و گازوئیل در آن مراحل بود. کسانی که در صنعت نفت بودند میدانستند که این فرآوردهها در مرز بحران است و به سختی با واردات و تولید داخل تامین میشود. ضمن این که مصرف گاز به صرفهتر بود و از هر نظر جایگزین کردن گاز موجه و عاقلانه بود.
یعنی قبل از انقلاب این اولویت احساس نشده بود؟
قبل از انقلاب این روند خیلی کند انجام میشد. پروسهای پرخرج و طولانی بود که به قول معروف خیلی دنگ و فنگ داشت. علتش را هم خدمتتان عرض میکنم. آن زمان، توزیع گاز برای مصرف خانگی، توسط شرکت خارجی «آی مگ» و شرکتهای مشاور انجام میشد.
روند کار به این صورت بود که ابتدا اطلاعات، اسناد و مدارک، در اینجا جمعآوری و به صورت یک پکیج توسط شرکت «آی مگ» به انگلیس ارسال میشد. چند ماه طول میکشید تا آنها این اطلاعات را برای خودشان به صورت دیتا در آورند. سپس در آنجا طراحی شبکههای گاز که پایه مهندسی برای تهیه مقدمات اجرا بود، انجام میگرفت. بعد طراحی را میفرستادند ایران که مثلا در فلان کوچه، این لوله باید بیاید و شیر گاز در چه نقطهای بخورد و ... حالا طراحی شبکه باید میرفت به واحد مهندسی و اداره پیمانها، برای تعیین احجام و مقادیر و انتخاب پیمانکار. میبینید که این پروسه خیلی طولانی و زمانبر بود.
و احتمالا از نظر اقتصادی بسیار پرهزینه؟
بله، همین طور است.
حالا چطور شد نجفآباد را انتخاب کردید؟
نجفآباد انتخاب شد، چون اولا خط لوله سراسری گاز و انشعابات فرعی دیگر به آن نزدیک بود. بهعلاوه شهرکی بود که نقشه منظمی داشت. ایستگاه تقلیل فشار کارخانه حریربافی هم در نزدیکی این شهر بود و میشد از ظرفیت اضافی آن استفاده کرد. البته پس از ایجاد شبکه نجفآباد، ایستگاههای جدید از خطوط فرعی دیگر اجرا شد و بعدها ما دو ایستگاه دیگر اضافه کردیم.
بنابراین میتوانیم بگوییم پروژه گازرسانی نجف آباد، نخستین پروژه گازرسانی بود که پس از انقلاب انجام شد؟
بله و مهمتر اینکه این پروژه به طور کامل در داخل و بدون کمک شرکتهای خارجی انجام شد. نه کارشناس خارجی داشتیم، نه کامپیوتر داشتیم و نه هیچ چیز. در واقع اولین شبکه در یک دفتر، با دو سه، نفر شروع شد. نقشهها را روی زمین پهن میکردیم، زیرا میز به اندازه مناسب نداشتیم و نقشهها را کف سالن به هم میچسباندیم، خط میکشیدیم و با ماشین حساب دستی محاسبه میکردیم.
البته همزمان با طراحی دستی از دوستان دانشگاهی نیز برای تهیه برنامههای طراحیِ شبکه کامپیوتری درخواست همکاری کردیم و با گذشت چند ماه شبکههایی به وجود آمد که دیگر به طراحی دستی نیازی نداشت.
آقای دکتر فضل اللهی و مهندس راجی طراحی این برنامه را انجام دادند و کامپیوتری کردن را شروع کردند. ایشان با استفاده از منابع داخلی و خارجی به این کار کمک میکردند.
پیمانکارها هم کسانی نبودند که این کارها را بلد باشند، باید برای آنها کلاس میگذاشتیم و آموزش میدادیم. از جوشکاری گرفته تا مرحله نوارپیچی و... مثلا در نجف آباد آن موقع یک یا دو لولهکش بیشتر نبودند، اما ما در آن واحد، دهها لولهکش میخواستیم.
با اجرای این پروژه حدودا چند هزار انشعاب گاز در نجفآباد ایجاد شد؟
در طرح اولیه برای ۸۰ تا ۹۰ هزار نفر جمعیت نجفآباد، حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار انشعاب خانگی ایجاد شد، اما بعدها تعداد انشعابها افزایش یافت. خلاصه اوایل مهر سال ۱۳۵۹ بود که پروژه گازرسانی نجفآباد افتتاح شد. یعنی همان روزهایی که آژیرهای حمله هوایی در شهرها به صدا درمیآمد. در روز افتتاح هم یادم هست که آیتالله اشراقی در مراسم حضور یافت و برای مجریان این پروژه خیلی دعا کرد.
به هر حال با اجرای این پروژه دیوار بزرگی شکست و فروریخت. این طراحی داخلی سبب رشد بسیار سریع گازرسانی خانگی شد. پیش از آن، موضوع گازرسانی از نظر ما فقط یکی از درسهایی بود که در دوره دانشجویی در دانشکده خوانده و تمرین کرده بودیم!
بعد از مرحله نجف آباد، گازرسانی از استان کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان تا کاشان در محدوده فعالیتهای گازرسانی من بود که با مراجعه به شهرهای مزبور و هماهنگی لازم با فرمانداریها و شهرداریها، مقدمات ایجاد شعبههای شرکت گاز فراهم و با اخذ نقشهها و مدارک، طراحی گازرسانی شهرها انجام میشد.
آقای ربیعی، با توجه به این که پروژه گازرسانی نجفآباد اولین پروژه بعد از انقلاب بود که کارهایش در داخل کشور انجام شد، ارزیابی خودتان از کیفیت و میزان موفقیت آن چیست؟
ببینید، الان 40 سال از طرحهایی که آن موقع در نجف آباد و بعد در نقاط دیگر استان اصفهان انجام شد، میگذرد و من فکر میکنم بتوان آمار و ارقام آن را به راحتی چک کرد و به دست آورد. خوشبختانه این سیستم هنوز بدون اشکال، در حال کار است که نشان میدهد اجرا خوب بوده است.
کالاهایی که استفاده شد نیز مرغوب بود، برای مثال از لولههای بدون درز «مانسمان» با ضخامت بالا استفاده کردیم که الان هم در شبکه کم هستند. کنترلهای لازم هم آن قدر خوب انجام گرفته که میتوانم ادعا کنم این شبکهها هنوز هم نمونه هستند.
بنابراین احتمالا، پروژههای گازرسانی در نجفآباد و سایر نقاط استان اصفهان، تاثیر مهمی بر پروژههای گازرسانی بعدی در ایران داشته است؟
پس از اصفهان به تدریج گازرسانی در دیگر شهرها و روستاها شروع شد. اصلا ساختار شرکت گاز تغییر کرد و در همه شهرها دفاتر گازرسانی دایر شد. البته دیگر این کارها با نرمافزاهای کامپیوتری که از خارج آمده بود، انجام میگرفت. طرح اصفهان، طرحی پیشرو بود.
تا چه زمانی در شرکت گاز ماندید؟
من تا سال ۱۳۷۲ در این کار بودم. در آن سال به دعوت شرکت پلی اکریل ایران برای احداث و راهاندازی کارخانه «اکریلیک جدید» دعوت به همکاری شدم. شرایط مناسبی پیشنهاد شده بود و من از نفت جدا شدم.
یعنی خودتان را بازخرید کردید؟
راستش، آقای صالحی فروز که آن موقع مدیرعامل شرکت گاز و معاون وزیر بودند با درخواست من موافقت نکرد. گفت ما ایشان را نیاز داریم و من ناچار شدم بدون گرفتن مزایایی تسویه حساب کنم و بروم. به این ترتیب ۲۲ سال سابقهام را به تامین اجتماعی منتقل کردم.
سمت شما در کارخانه «اکریلیک جدید» چه بود؟
من مدیر پروژه یا به اصطلاح مجری طرح بودم. این کارخانه متعلق به بانک صنعت و معدن و بخش خصوصی بود و نخ اکریلیک یا پشم مصنوعی تولید میکرد. برای راهاندازی این کارخانه در مناقصه بینالمللی شرکت «نوی والسینا» از ایتالیا برنده شد. به هر حال این پروژه به نحو احسن انجام و محصول آن وارد بازار شد.
زمانی که در دریافت مواد اولیه از پتروشیمی اصفهان دچار مشکل شدیم از آقای نعمتزاده که آن زمان مدیرعامل پتروشیمی بودند، دعوت کردیم از دستاوردهای کارخانه بازدید کنند. گفتیم کارخانه را دارند میخوابانند. ایشان پس از بازدید گفتند، مشکل را حل میکنم. اما قبل از این که از کارخانه برود، به من گفت: کارت در اینجا چقدر طول میکشد؟
گفتم: حداکثر سه چهار ماه دیگر باید پروژه را تحویل بدهیم. گفت یک سری به من بزن. بعد از تمام شدن کارم، رفتم پتروشیمی و از اینجا به بعد فاز دوم پتروشیمی تندگویان در بندر ماهشهر به من واگذار شد. باز هم مجری طرح بودم که حدود ۶ سال از پایه تا رسیدن به محصول طول کشید.
دیگر کارمند رسمی نفت نبودید؟
خیر، اما وقتی آمدم پتروشیمی، آقای نعمتزاده گفتند اگر میخواهی سوابقت را برگردانم، اما بخشهای اداری برخوردهایشان به گونهای بود که ترجیح دادم موضوع را پیگیری نکنم.
به هر حال پتروشیمی تندگویان هم پس از طی مراحل راهاندازی با 10درصد بالای ظرفیت و کیفیت ممتاز به محصول رسید که در نوع خود بی نظیر بود.
در مجموع چقدر در نفت و حوزههای مربوطه فعالیت کردید؟
در مجموع حدود ۴۶ الی ۴۷ سال در حوزههای کارگاهی، عملیاتی، اداری و مالی نفت فعالیت کردم.
نظرتان در مورد موزه نفت چیست؟
کاری که در موزه نفت انجام میشود، یعنی زنده کردن گذشته این صنعت که خیلی ارزشمند است. میگویند گذشته چراغ راه آینده است و خیلی از کارهایی که قبلا در صنعت نفت انجام شده، میتواند مدلی برای امروز ما باشد. من معتقد نیستم که کار مهمی انجام دادهام، اما خیلیها کارهایی کردند که هنوز هم گم است و قدرشان دانسته نشده است.
از حضور شما در این گفتوگو تشکر میکنیم.
من هم از شما ممنونم.
نظر شما