بعضی واژهها در دل خود همه چیز دارند …
بهشکلی منحصر بفرد تکلیفشان با ذاتشان مشخص است، بهشکلی خاص برای بدست آوردنشان مسیر و نقشه و هدف و شاخص و نماد وجود دارد. مانند توسعه یافتگی.
انسان توسعه یافته بودن، جامعه توسعه یافته داشتن، صنایع توسعه محور، توسعه پایدار همه و همه واژههایی هستند که برای رسیدن به معنایشان باید محتوایشان را اجرا کرد. انسان توسعه یافته بودن؛ آنقدرها هم پیچیده یا آنگونه که در نگاه اول بنظر میرسد دست نیافتنی نیست.
توسعه یافتگی، در گام نخست از برخاستن، حرکت کردن و خواستن بر میخیزد …
از آگاهی نسبت به گام بعدی و از اندیشیدن مدام به آنچه آرزو نیست و هدف است. توسعه یافتگی، در فرد تبلور مییابد در رفتارهای فردی و در کنشهای مسئولانه انسانی مفهومی که باید بیش از هر مهم دیگری برایش زمان گذاشت، برایش کتاب خواند و نیروی ماهر و آگاه تربیت کرد.
توسعه یافتگی یک آرزو نیست یک شروع است یک شروع آگاهانه دقیق یک شروع دقیق خودخواسته.
نظر شما