داستان بنزین این روزها باوجود توضیحات و بحثهای کارشناسان و مسئولان همچنان توسط جریانی خاص به نحو عجیبی دنبال می شود و هر روز آهنگ جدیدی ساز می شود تا در این زمینه دولت و اقدامات آن را تضعیف کنند.
گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر بود که گفته بود دروغ را چنان بزرگ بگو که همه باورش کنند. به گمانم داستان بنزین اکنون می تواند دنباله ای بر اظهارات گوبلز ناکام باشد!
تقریبا همه می دانند که در شرائط اضطراری سالهای 1389 و 1390 دولت وقت با توجه به شرائط و اوضاع ماجرای سوخت پتروشیمی ها را پیش کشید. این ماجرا در همان وقت هم مورد کارشناسی دقیق قرار نگرفت. توزیع گسترده محصول میانی تولید شده در مجتمعهای پتروشیمی که حاوی مقادیر نامتعارفی از آلاینده های بسیار خطرناک بود بدون رعایت شاخصهای زیست محیطی با هدف جبران کمبود بنزین تولیدی پالایشگاهها فاجعه ای جبران ناپذیر را رقم زد که با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. میزان بنزن و آروماتیک بسیار بالا در این محصول به گواهی آمار و ارقام موجود، بلای جان مردم شد. یادمان هست که در پرتو این عملکرد قهرمانانه! هر دو روزی یک بار همه شهر به دلیل آلودگی سنگین هوا تعطیل می شد و موقعیت اضطراری اعلام می شد. اینها نکاتی نیست که فقط نویسنده این چند خط از آن باخبر باشد. چیز مکتوم و پنهانی هم در آن نیست. در نتیجه توزیع نسنجیده این سوخت آلوده آمار بیماریهای قلبی و ریوی سیر صعودی در پیش گرفت. آدمهای زیادی گرفتار سرطان های مختلف شدند و بهشت زهرا جا کم آورد!
دولت تدبیر و امید اما با درایت و هوشمندی باوجود همه مشکلات این موانع را کنار زد و با واردات بنزین و سیاستهای دیگر از جمله توقف تولید سوخت تولیدی پتروشیمی ها کاری کرد که اکنون آسمان شهر رنگ آبی به خود گرفته است و این نکته ای است که تنها نویسنده این چند خط متوجه آن نشده است. خورشید همیشه زیر ابر نمی ماند. حالا که روزهایی پاک را از نظر آب و هوایی در کشور شاهدیم، عده ای دلواپس شده اند. دلواپس آن هستند که از آنها سئوال شود چرا پنج میلیارد دلار در دو فاز پارس جنوبی سرمایه گذاری شده است و حتی یک متر مکعب به تولید گاز طبیعی کشور اضافه نشده است. چرا هشتصد میلیارد دلار درآمد نفتی در هشت سال کوچکترین تاثیری در توسعه کشور نداشته است، چرا...
متاسفانه در سالهای واپسین دولتهای نهم و دهم بخشی از سرمایه کشور در این راه به کار گرفته شده است که با بودجه های خاص رسانه هایی مثل قارچ از زمین بیرون بیایند و در جهت اهداف خاصی فعال شوند. به دلواپسی های اشرافیت تازه شکل گرفته بپردازند و از آن حمایت کنند.
همه می دانند که هر دولتی که سر کار می آید در چارچوبهای خاصی به نوعی نمایندگی یک طبقه اجتماعی و اقتصادی را برعهده دارد. امان از وقتی که دولتی هویت صنفی و طبقاتی نداشته باشد و بخواهد برای خود طبقه ایجاد کند. آن موقع می توان شاهد بروز پدیده ای به نام م. ر، ب. ز و... در اطراف خودمان باشیم. جای سئوال است که دلواپس ها در طول سالها که هشتصد میلیارد دلار پول بی زبان این مملکت در خدمت شکل گیری طبقه ای خاص قرار گرفت، صدایشان درنیامد و دلواپس نشدند.
حالا هم ماجرای بنزین ادامه همان رویه گوبلزی است. شاگردان مکتب فکری گوبلز هر روز داستانی را راه می اندازند و حکایتی علم می کنند. دولت هر روز باید برای پاسخگویی به داستانی انرژی بگذارد که در حقیقت مسئولیتی در قبال آن ندارد. دروغها را چنان می گویند که هر قدر پاسخها دقیق باشد و فنی باز هم در مقابل موج رسانه ای این جنگ سخت نرم قاسط و مارق و ناکث به جایی نمی رسد.
تعداد روزنامه هایی که از یک فرماندهی ستاد اداره می شوند و حتی سرمقاله هایشان را یک نفر ـ گاهی ـ به ضرورت می نویسد و رسانه های دیجیتالشان آنها را کمک می کند و همه اینها با کمک بودجه های خاص اعمال می شود، ببینید. گربه های آنها برای رضای خدا موش نمی گیرند!
در ماجرای بنزین ثابت شد که آنها به دنبال منافع مردم نیستند. طبقه ای که هشتصد میلیارد دلار پول بی زبان نفت را از هضم رابع گذرانده است، همچنان دلواپس است و در جهت تداوم سود بردن از منابع ملی هر دروغی را بر می تابد.
در این میان، قربانی اصلی اخلاق است که زیر هجمه سنگین این بی اخلاقی بی توجیه له می شود. وای به حال ما و آدمهایی که نام رسانه مردمی را روی خود می گذارند و تنها به منافع قاسط و مارق و ناکث خدمت می کنند.
حمید رضا زاهدی
نظر شما