*عقربه ساعت در روز دوشنبه (10 آبانماه) هنوز به 10 نرسیده است که در کنار اروند غوغایی است؛ اما نه از آن غوغاها؛ کسی مجبور نیست برای آنکه دیده نشود سینه خیز برود و یا خود را استتار کند؛ سازه فولادی دو هزار و 600 تنی در نزدیک مرز عراق آماده حمل است و عراقیها این بار در آن سوی اروند بدون دوربین و عملیات ویژه آن را می بیند؛ عکاسان و تصویربرداران بدون هراس عکس می اندازند؛ شاتر دوربینهایشان آنقدر تند می زند که حسابش از دستم در می رود؛ طناب یدک کش «هانی 30» به بارج ابوذر متصل می شود؛ حمل سکوی فاز 20 راس ساعت 10 و 30 دقیقه روز دوشنبه آغاز می شود؛ بوقها به صدا در می آیند، یکی در کنارم می گوید: «ما دوباره جنگ را بردیم.»
*قرار است سکوی فاز 20 پارس جنوبی پس از طی مسیری به دهنه فاو برسد و از آنجا وارد آبهای خلیج فارس شود؛ از یکی از مهندسان می پرسم چقدر زمان می برد تا این سکوی به، این دهنه برسد؟ «24 ساعت؛ اگر جذر باشد و هوا همراهی کند فردا چنین ساعتهای وارد آبهای خلیج فارس می شویم.» کارگران یارد خرمشهر اما غم دارند، غمشان را با روزهای از دست رفتن خرمشهر در چهارم آبانماه 59 مقایسه می کنند؛ آبان پرحادثه؛ می گویند با حمل این سکو دیگر کاری برای انجام ندارند؛ حالا نوبت فرماندهان عرصه اقتصاد است چشم جوانان آبادان و خرمشهر به آنان است.
*دقایقی پس از آغاز حمل سکو؛ سوار بر شناوری با مدیران ارشد شرکتهای نفت و گاز پارس و شرکت مهندسی و ساخت تاسیسات دریایی ایران، شناور «هانی 30» را که حامل بارج ابوذر است، همراهی می کنیم؛ حالا فاصله مان با عراق نزدیک تر شده است یکی به شوخی می گوید؛ «بدون پاسپورت و ویزا رفتیم خارج» برخلاف تحرک در ایران، آنطرف آرام است و حضور حیوانات اهلی آن را به چراگاهی تبدیل کرده است، می توان به جرات احساس غرور را در چهره تک تک حاضران شناور خواند، بی دلیل هم نیست سکوی 2600 تنی را جوانان ما ساختند، آن هم جوانان خرمشهر و آبادان که خود را در سالهای دهه شصت به اثبات رساندند.
*شناور که به جلو می رود؛ آرامش اروند بیشتر هویدا می شود، می گویند غوغا در عمق اروند است و خروش و طغیان واقعی رودخانه زیرآب است، شناورهای غرق شده زیادی به چشم می خورند، یکی می گفت، بیش از 1300 شناور در اروند غرق شده است؛ آثار برخی از آنها هنوز پیداست. تفحص اما همچنان در اروند ادامه دارد و پلاکهاست که از زیر آب بیرون می آیند؛ تا کی باید دنبال جوانانمان در اروند بگردیم؟! چه صبور است اروند، خدای من.
*به نزدیکی بارج ابوذر که سکوی فاز 20 روی آن قرار گرفته است، می رسیم که حرکتش را زودتر از شناور ما آغاز کرده است؛ تصویربرداران و عکاسان لحظات را ثبت می کنند؛ قرار است با نصب این سکو روزانه یک میلیارد فوت مکعب به ظرفیت فرآورش گاز از میدان گازی پارس جنوبی اضافه شود، رقص پرندگان بروی اروند زیبایی این رود آرام را دوچندان کرده است، باد خنکی شروع به وزیدن می کند، بی شک بخاطر حرکت شناور است. سلفی گرفتنها ادامه دارد، شاید اگر دهه شصت هم گوشیهای اندروید اختراع شده بود مادران کلی از دردانه هایشان عکس یادگاری داشتند.
*ساعت 12؛ بهوقت اروند، شناورمان درست روبروی بارج ابوذر قرار گرفت، اسم جزیره را می پرسم «ام الرصاص». چشمانم گرد می شود، یعنی همان جایی که با تفحص شهدای غواص بر سر زبانها افتاد، یکی در مراسم تشییع این شهدا در خردادماه می گفت: باید در این منطقه سجده کرد، یکی از همراهان هم می گوید: این جزیره آرامگاه ابدی بسیاری از جوانان ایران است که هنوز خیلی هایشان تفحص نشدند؛ می گفت، عملیات کربلای ۴، والفجر ۸ و تک ایذایی والفجر۸ در منطقه ام الرصاص به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی-خاکی جنگ، مورد توجه بوده و ام الرصاص را نیز درگیر کرده است.
«در عملیات کربلای 4، از 120 نفر 4 نفر برگشتند» وما تا همین پارسال اجازه تفحص در ام الرصاص را نداشتیم، سعی می کند بغضش را مخفی کند، اما موفق نیست؛ راستی چه خوب شد که عینک آفتابی اختراع شد کسی دیگر چشمانمان را نمی بیند.
*دیگر وقت بازگشت است، شناورمان چند بار دور سکوی 20 می چرخد تا عکاسان و تصویربردان تصویرهای دلخواهشان را ثبت کنند، کمی آنطرف تر، پرچم عراق و قایقی که آماده حرکت در اروند است به چشم می خورد. سکوی فاز 20 اگر هوا خوب باشد سه روز دیگر به عسلویه می رسد، جوانان ایرانی بازهم خودشان را ثابت کردند، اقتصاد جای جنگ نیست باید با درایت جلو رفت.
رویا خالقی
نظر شما