روز پنجشنبه ۳۰ خرداد بیشک در تاریخ معاصر ما بهعنوان یک روز به یادماندنی ثبت خواهد شد. سحرگاه این روز در اوج تنش چندماهه ایران و آمریکا، سپاه پاسداران یک پرنده جاسوسی پیشرفته امریکا را به محض تجاوز به حریم سرزمینیمان سرنگون میکند، از سویی دیگر عصر همان روز وقتی کسی که ادعای رئیس دولت سایه دارد تا دلیل تلاشهای چندماهه خود و تیم همفکرش در محفل سایه را برای آمارسازیهای عجیب و مقایسه شرایط عملکرد فروش نفت ایران در دوران تحریم فعلی و تحریمهای سابق تشریح کند، میگوید آن حرفها «پاسخی بود به راهبرد فشار حداکثری آمریکا برای صفر کردن فروش نفت ایران و تأکید بر این نکته که امروز هم کشور میتواند با همان قدرت و بلکه بیشتر عمل کند».
ما در یک روز با دو نوع پاسخ به آمریکا مواجهیم، اما واقعیت اینجاست همانقدر که شلیک به پهپاد آمریکایی یک پاسخ تمامعیار است (فرستنده و گیرنده پیام و مضمون پاسخ هم مشخص است)، اما آنچه رئیس دولت سایه تصور کردهاند نه یک پاسخ که دقیقاً از جنس تصور ارسال پاسخ به آمریکاست، چون نه آمریکاییها حرف ایشان را به مثابه پاسخ تلقی میکنند و نه در داخل کسی این سخنان را از جنس پاسخ به آمریکا ارزیابی کرد. موضوع وقتی خطرناک و در «تزاحم با منافع ملی» دیده میشود که کسی یا کسانی خیال کنند در حال تدارک دیدن پاسخ به آمریکا هستند، اما در عمل بدترین ضربههای ممکن را به ستون مقاومت ملی در عرصه تحریم وارد کنند. در دوره تحریمهای اخیر ما با پدیدههای تازهای هم در ساختار سیاست ورزی داخلی مواجهیم؛ یکی از مصادیق آن، نوعی همراستایی نانوشته و طبیعتاً «ناخواسته» میان محفل سیاسی مشخصی در ایران با حلقه ضدایرانی کاخ سفید و کشورهای منطقه است که هر دو جریان در داخل و خارج با تدارکی وسیع درصدد از کار انداختن کلیدیترین ماشین ضدتحریمی ایران یعنی بخش نفت هستند. قطعاً هیچ ایرانی در این شرایط از بولتون و نتانیاهو و بن سلمان توقع دست برداشتن از دشمنی آشکار ندارد، اما عجیب است که محفل سیاسی داخلی که خود را وامدار انقلاب و معتقد به ولایت میداند در این اوضاع و تنگنای سخت کشور، در مسیری گام برداشته که با حلقه ضدایران در آمریکا و منطقه همنوا شده است. محصول مشترک عملکرد هر دو جریان، تضعیف بخش نفت ایران است؛ یک جریان مشتریان نفتی ایران را تهدید به نقره داغ شدن میکند و جریانی دیگر شائبه کمکاری دولت در فروش نفت را به طرق مختلف در رسانههای همسو پمپاژ میکند.
یکی از موارد تعجببرانگیز در دوره اخیر تحریمها، سخنان آقای دکتر جلیلی است که البته در صدق نیت ایشان جای شک و تردید نیست، اما محصول بیاناتشان در نهایت سبب دلسردی نیروهای خدوم کشور در بخش نفت میشود. حدس میزنم ایشان با بیان آمارهای صادرات نفت در سالهای تحریم ۹۲-۹۱ و تأکید بر این گزاره که «الان هم قطعاً میتوانیم بههمان میزان نفت صادر کنیم»، سعی دارند سطحی از انتظارات را برای شرایطی متفاوت به نسبت دوران قبل ایجاد کنند تا در نهایت حتی در صورت وجود یک بشکه اختلاف در میزان صادرات نفت، دولت را متهم به کمکاری و فقدان اراده کنند. من تاکنون آقای دکتر جلیلی را شخصیتی دانشگاهی تصور میکردم، شخصیت دانشگاهی یعنی فردی که دانش و بینش او بر سلیقه و حب و بغض سیاسیاش غلبه داشته باشد، با این حرفهای اخیر اما تصویر ذهنی من از او تاحد زیادی دگرگون شده است. چگونه است که آقای جلیلی تفاوت شرایط بازار جهانی نفت را در قیاس تحریمهای سال ۹۱ با تحریمهای فعلی نادیده گرفته است؟ چه چیزی باعث شده تا آقای جلیلی تفاوت رفتار کشورهای منطقه و تولیدکنندگان بزرگ نفت خلیج فارس را در دو دوره تحریمی نادیده بگیرد؟ آیا باید بپذیریم که ایشان بهعنوان یک متخصص مسائل امنیت بینالمللی ماهیت و مکانیزم تحریمهای جدید نفتی و تفاوت آنها با ساختار تحریمهای سابق را در نیافته است؟ آیا ناچاریم که بپذیریم این دانشآموخته شریف دانشگاه امام صادق (ع) مفهوم روابط بینالملل و تحولات رفتار دولت متخاصم امریکا را در دوره متفاوت بهدرستی درک نکردهاند؟
متأسفانه آنچه از تحلیل بیانات ایشان به دست میآید حاوی همین موارد است و این نکته مهمتر که ایشان حتی در صورت آشنا بودن به دانش مواجهه با تحریم (بهدلیل سابقه حضورشان در مسئولیتهای ارشد در دوران تحریم قبل) اما بینش صحیحی در مواجهه با تحریم ندارند، چرا که اگر چنین بود با خیال پاسخ به آمریکا، اصلیترین میدان نبرد اقتصادی را اینچنین تضعیف نمیساخت و در پایان این موضوع را از یاد نبریم که پاسخ به آمریکا با خیال پاسخ به امریکا تفاوتی بسیار دارد، اولی در توافق با منافع ملی است و دومی میتواند بهشدت در تعارض و تزاحم با منافع ملی ایران قرار گیرد. مراقب خیالات خود باشیم.
کسری نوری
منبع: روزنامه ایران
نظر شما