«کاظمپور حالش خوب است»
مژگان توانا: بعد از بازنشستگی از کار خبر گهگاهی پیامکهای مناسبتی برای برخی از همراهان همیشگی عرصه خبر میفرستادم که یکی از آنها مرحوم آقای حسین کاظمپور اردبیلی بود. حقیقتاً دستم نمیرفت پیشوند «مرحوم» را برای ایشان بنویسم چون هنوز باورم نمیشود او دیگر در بین ما نیست. چند وقتی بود که به دلیل مشغله زندگی فرصتی برای دادن پیامکهای مناسبتی برای این عزیزان نداشتم و دورادور ازشان خبر داشتم. گرچه وقتی عمری را در عرصه خبر گذرانده باشید، روزتان با خبر شروع میشود و پایان مییابد و در جریان مسائل و رخدادها هستید. در یکی از روزهای ماه رمضان امسال قبل از افطار پیامکی از یک دوست عزیز و یار همیشگی خبر دریافت کردم که وقتی باز کردم فقط گفتم «ای وای» و نشستم. بغض بهشدت گلویم را گرفت. در این پیامک آمده بود که آقای کاظمپور به دلیل خونریزی مغزی در بیمارستان بستری و در کما هستند. اصلاً باورم نمیشد، چطور ممکن بود و چرا؟!
آقای حسین کاظمپور اردبیلی به حقیقت و واقعیت یکی از مدیران بسیار توانمند و کوشای کشور، مسلط بر کار با دانش کافی، متخصص بازار نفت، متواضع، با صراحت کلام و جدی بودند. ارتباط خبری خوبی با خبرنگاران داشتند، گرچه معتقد بودند ضعفهایی در کار خبرنگارانمان وجود دارد. هیچگاه برخورد از بالا به پایین با خبرنگاران نداشتند و همیشه خیلی با حوصله و سعه صدر مسائل و ریزهکاریهای بازار نفت و اوپک را برای خبرنگاران توضیح میدادند و تلاششان آگاهیرسانی، آموزش و تفهیم مسائل این حوزهها به فعالان عرصه خبر بود. در طول سالهایی که با آقای کاظمپور ارتباط خبری داشتم، ایشان در بسیاری از مواقع علاقهای به ذکر نامشان در خبرها نداشتند و همیشه میگفتند «اسمی از من نبرید» و من هم یک وقتها ناراحت میشدم و میگفتم «اینکه نشد خبر آقای کاظمپور، همیشه شما نمیخواهید اسمتون رو بنویسم.» واقعاً همیشه برایم سؤال بوده و هست که چرا چنین فرد مؤثر و مفیدی برای کشور در عرصه داخلی و خارجی باید کمتر مطرح و دیده شود. چه گروهی حضور وی در این عرصهها و برجستهشدنشان را برنمیتابید. آقای کاظمپور اردبیلی با ۶۸ سال سن زحمات زیادی برای کشور کشید. تا پای تقدیم جانش برای کشور نیز رفته بود، در تمام بحرانهای رویاروی کشور از جنگ و تحریم و ... در صف مقدم مذاکره و رفع مشکل از کشور بود، پس «چرا نباید دیده شود»؟
یک شب پس از دریافت خبر خونریزی مغزی آقای کاظمپور و به کما رفتن ایشان خواب دیدم. در خواب آقای مهندس زنگنه، وزیر محترم نفت را دیدم و با اضطراب به ایشان گفتم: «آقای زنگنه از حال آقای کاظمپور خبر دارید که در کما هستند. ایشان در حالی که عجله برای رفتن داشتند در جواب به من گفتند: کاظمپور حالش خوبه رفته دانشگاه درس بده». صبح که بیدار شدم خیلی خوشحال بودم، با خودم گفتم خیر باشد حتماً حالشان خوب است و از کما درآمدند. در شبهای قدر ماه رمضان کاری جز دعا برای بازگشت سلامتی ایشان و برگشت به جمع خانواده خود و خانواده بزرگ ایران از دست همه برنمیآمد، اما متأسفانه در فردای بیست و یکم رمضان ۱۴۴۱ برابر با ۲۷ اردیبهشتماه ۱۳۹۹ آقای حسین کاظمپور اردبیلی را از دست دادیم و هنوز نزدیک به چهل روز از درگذشت ایشان باورم نمیشود وی دیگر در بین ما نیست و امور اوپک وزارت نفت «بیپدر» شده است.
زمانه بازیهای جالبی دارد، آقای کاظمپور اردبیلی به خواست خداوند از حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ جان سالم برد تا برای سربلندی مردم و کشورش بجنگد و تلاش کند، اما چهلمین روز درگذشت ایشان مقارن با هفتم تیرماه ۱۳۹۹ است. بر خود لازم میدانم حتی با گذشت نزدیک به ۴۰ روز از درگذشت آقای حسین کاظمپور اردبیلی، از دست دادن ایشان را خدمت خانواده محترمشان، خانواده نفت و دیپلماسی کشور تسلیت عرض کنم و اگر در نگارش این یادداشت همه جا از واژه مرحوم استفاده نکردم عذرخواهی میکنم، چون حقیقتاً هنوز باورکردنی نیست. او، یاد و خاطراتش، بزرگمردیها و آموزههایش همیشه برای ما زنده است.
آقای کاظمپور! من به شما بدهکارم
مهدی افشارنیک: اصطلاحش به شوخی و خنده و مطایبه این بود که «قد در این مرز و بوم باید یک و شصت باشد. اگر بالاتر بودی از مچ و سر با هم میزنندت». خودش اما مرام بزرگ کردن و میدان دادن داشت. ترم سوم دانشگاه بودم که هوای دوم خرداد جسورمان کرده بود. در ساختمان تقریباً پادگانی دانشکده حقوق علوم سیاسی آن روز در دانشگاه آزاد، نسیم تازهای افتاده بود، بهار ۷۷. با چند تن از دوستان سمیناری به پا شده بود، عنوان؟ «رژیم حقوقی دریای خزر». ناصر نوبری که این روزها با پایداریها پالوده میخورد، فضاساز و نوگرا. فضای سخت و سفت ورود دختران به روزهای پسران و همینطور برعکس را شکست، بله واقعاً روزهای هفته بین دختران و پسران تقسیم شده بود و هیچکس در روز غیر از جنسیت خودش حق ورود نداشت. دیدن دختران دانشگاه حرام لایتغیر بود. نوبری این فضا را شکاند و چشمان بچهها به هم باز شد و خلاقیتها کمکم نفس گرفت، یکیاش همین سمینار بود.
کاظمپور آن روزها معاون وزیر خارجه بود. نوبری بانی دعوت شد و آمد. دکتر افتخار جهرمی هم همچنین. وسطهای سمینار که بهطور معمول به شکل سنتی و خستهکننده پیش میرفت من از یکی از سخنرانان سؤالی پرسیدم؟ که بدون اجازه آمریکا مگر میتوان با کشورهای منطقه مناسبات نفتی برقرار کرد؟ کمی سالن به هم ریخت. مرحوم کاظمپور اردبیلی آن بالا نشسته بود. بقیه سخنرانان از وضعیت به هم ریختن منبر و خطابهشان شاکی بودند، اما او با روی باز من را صدا کرد که بروم بالای سن و پرسشم را واضحتر بیان کنم.
پای نقشه خزر رفتم و توضیح دادم که عمده این کشورها رابطه خوبی با آمریکا دارند و خیلی سخت است بدون رضایت آن کشور با ایران روابط راهبردی برقرار کنند؟ چیزی که بعدها هم ثابت شد. مرحوم کاظمپور رو به حضار گفت برایش «دست بزنید». اهمیت این کار در فضای آن روز کشور و دانشکده ما در این معنا میشد که به فضا و نسل تازه روی خوش داده شد. به نسلی که پر از پرسش بود، نوجو و تحولطلب که دوم خرداد حاصل این رویکرد بود. آقای کاظمپور، من هنوز مدیون آن بال و پر دادنت هستم. بعد آن بیشتر خواندم و انگیزه و تشویقی که به من عرضه داشتی در ساخته شدن امروز بسیار مؤثر بود. من مدیون شمام. شمایی که میگفتی قد اینجا یک و شصت است و برای بزرگتر شدن اما شجاعت خرج میکردی و فضا میدادی. چقدر حیف و حیف که اینطور از بین ما رفتی. سربلندی و افتخار از آن شماست و حسرت سفرهی ما. من به شما بدهکارم مرد بزرگ.
میخواهم مرا با لبخند یاد کنند
رویا خالقی: چهل روز از بامداد تلخ ۲۷ اردیبهشتماه و کوچ تلخ حسین کاظمپور اردبیلی که برای من نماد عشق به ایران و منافع ملی بود، میگذرد. کسی که ایران را به ارغوان تشبیه میکرد و میگفت: ارغــوان! ارغــــوان! تو برافـــراشته باش.
برای نوشتن از آقای کاظمپور اردبیلی لازم نیست به سالهای دور و خیلی دور رفت. برایتان از دو سال قبل میگویم؛ سال ۹۷. سالی که آمریکا از برجام خارج شد، تحریمی که نفت ایران را نشانه گرفته بود دوباره برگشت و توئیتهای گاه و بیگاه ترامپ درباره اوپک و ترغیب کشورهای این سازمان مبنی بر افزایش تولید با هدف جایگزین کردن نفت ایران، شرایط را سخت کرد. در این شرایط تنها یک نام در رسانههای داخلی و بینالمللی شنیده میشد «حسین کاظمپور اردبیلی». کسانی که او را میشناسند قطعاً این حرف را تأیید میکنند که او از گفتوگو با رسانهها با ذکر نامش فراری بود، اما در آن شرایط آبروی چندین سالهاش را در دست گرفت و وارد میدان شد. او به بیش از ۸۰ درصد توئیتهای نفتی ترامپ در سطح رسانههای معتبر بینالمللی پاسخ گفت؛ پاسخهایی که بعضاً با انتقادهایی هم همراه شد. وقتی حرفهای منتقدان را برایش نقل کردم که گفتوگوهایش تنها سبب میشود اعتبار سالها مدیریتش خدشهدار شود، پاسخ داد: «وقتی پای منافع ایران در میان باشد آبرو چه معنایی دارد؟»
او همانقدر که برای احقاق حق ایران در مجامع بینالمللی تلاش میکرد فروتن بود. میگفت: «غرور پیامدش برتریطلبی، انحصارگری و نهایتاً سقوط است و رئیسمآبی تکبر است.» وقتی گزارشم از دو نشست اوپک و تلاش هیئت ایرانی و بهخصوص شخص خودشان را با عنوان «چگونه ورق اوپک در ۲۰۱۸ برگشت؟» برایش ارسال کردم فکر میکنید بعد از تشکر چه جوابم را داد؟! «عنوان نگارش و استناد به مواضع وزیر و من حماسی است» در حالی که واقعاً هیئت ایرانی در دو نشست (۱۷۴ و ۱۷۵) حماسه آفریده بودند و مقابل کسانی که شمشیرشان را علیه ایران از رو بسته بودند، ایستادند.
حسین کاظمپور اردبیلی تا آنجا که میتوانست تلاش میکرد در بحثها با ادبیات دیپلماتیک جمع حاضر را آرام کند و از کمک گرفتن هم ابایی نداشت. خاطرم هست در بحثی که در یک گروه شکل گرفت اینگونه به اعضای گروه که از شرایط گلهمند بودند پاسخ داد که «من از روز اول انقلاب بودم، دهها بحران دیدهام. عزیزان من، در ژاپن نزدیک پنج سال سفیر بودم. آنها میگویند قهرمان ملی ما امپراتور سابقمان است! پرسیدم چرا؟ گفتند چون شکست خورد و پذیرفت که شکست خورد. شما از مقامات ما بپرسید برای هر سال حکومت یک اشتباهشان را اعترافکنند، نمیکنند! من انقلاب دیگری نمیخواهم، به بیگانه هم سر نمیسپارم. در این چارچوب دنبال راهحل مسائل میگردم کمک کنید. ما میخواهیم شما اصلاح کنید و دیگر انقلاب نکنید. ما هم کمک میکنیم. اصلاح بهترین تصمیم است.»
حسین کاظمپور اردبیلی همانقدر که اعتقاد داشت سیاست باید در خدمت تأمین منافع ملی باشد، موسیقی را هم با نگاه ملی گوش میکرد. بهشدت علاقهمند به آلبوم «حریق خزان» علیرضا قربانی بود و بارها از ایشان شنیدم که ارغوان را به ایران تشبیه میکرد و میگفت: ارغــوان! ارغــــوان! تو برافـــراشته باش - تو بخـــوان؛ نغمه ناخــوانده من. یک بار به ایشان گفتم اگر رگهای دستتان بریده شود منافع ملی از آن بیرون میزند و با لبخند تأیید کرد.
و در آخر اینکه حسرت ندانستن و نشناختن از حسین کاظمپور اردبیلی برای خیلیها از ما باقی مانده است. خاطرم هست بارها در مقابل اصرارم به نوشتن خاطراتش میگفت من هرگز برای این امر با وزارت فرهنگ و ارشاد، گروه هفت تیر، وزارت امور خارجه و رسانههای داخلی و خارجی موافقت نکردم، چون بخش عمدهای از خاطراتم محرمانه است، اما این را به نقل از مادرش برایم گفت: «در اربعین یکی از سالها که دسته عزاداری رد میشد تو با نام «حسین» به دنیا آمدی، بعدها که قمری را چک کردم دیدم درست میگفت.» حسین کاظمپور اردبیلی مردی که نفت و دیپلماتهای دنیا ۲۸ اردیبهشتماه به احترامش ایستادند اینک در آغوش مادر آرام گرفته است. او اگرچه ناگفتههای زیادی را با خود برد، اما این خواستهاش همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند «میخواهم مرا در بهترین لحظهها با لبخند یاد کنند و کِیف کنند.»
گوهر مراد بود
جعفر پورفرجودی: بزرگ بود و از اهالی امروز بود/ و با تمام افقهای باز نسبت داشت/ و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید/ صداش/ به شکل حزن پریشان واقعیت بود/ و پلکهاش/ مسیر نبض عناصر را/ به ما نشان داد...
گاهی ضمیر اشاره برخی شعرها، بهگونهای است که گویی اساساً آن شعر خاص آن فرد سروده شده است. ضمیر اشاره شعر «حجم سبز» سهراب سپهری برای من، حسین کاظمپور اردبیلی است. حسین کاظمپور اردبیلی، متفکری تیزبین و جامعنگر، سخنوری یکهتاز و بیتکلف، دیپلماتی به تمام معنای کلمه و کارگزاری مؤثر و دغدغهمند برای کشور و به عقیده من معلمی بزرگ بود که دانش و فروتنیاش بارزترین ویژگیاش بود. او مدیری اصیل و با پرنسیپ خاص خودش بود. سال ۱۳۸۲ و اوایل کارم در خبرگزاری ایسنا، مصاحبهای با او درباره شرایط بازار نفت انجام داده و از او به نام دکتر حسین کاظمپور اردبیلی یاد کرده بودم. بعد از انتشار خبر با من تماس گرفت و گفت «من دکتر نیستم» و درخواست کرد که خبر را اصلاح کنم. این اصلاح را انجام دادم، اما در ذهن و قلب من او بالاترین مدارج علمی و عملی را پیدا کرد و هرچه از آشناییام با این مرد گذشت، این شناخت و آگاهی از این دو ویژگی بیشتر شد.
به مؤثر بودن مذاکره و دیپلماسی برای رفع مسائل و چالشهای کشور چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی ایمان داشت، ضمن اینکه تقویت بنیانهای سیاسی، اقتصادی، صنعتی، نظامی و امنیتی را برای حفظ منافع ملی دارای بالاترین اولویت میدانست و اعتقاد داشت برای حفظ منافع ملی باید تندروی و اختلافها را کنار گذاشت و بیشترین همگرایی را میان نیروها و جناحهای کشور ایجاد کرد و برای تحقق این موضوع حاضر بود خود گام نخست را بردارد. در عرصه سیاست خارجی فقط و فقط به منافع ملی دائمی میاندیشید و هرگونه دوستی و دشمنی را در این عرصه با این معیار میسنجید و البته باورش این بود که با گفتوگو و از در دوستی بهتر میتوان از منافع ملی صیانت کرد. واقعبین و رکگو و عاری از شعارهایی بود که شاید میتوانست برای او موقعیتهای بالاتری فراهم کند و چون در تحلیلهایش همواره از جوانب مختلف موضوع را میدید و مصادیق آن را میشناخت هم از این جهت سخنانش به دل هر شنوندهای مینشست.
سال ۱۳۸۷ وقتی در دولت نهم بازنشسته و از کار کنار گذاشته شد، به پشتوانه تجربه و دانش خود به بخش خصوصی صنایع غذایی رفت و در حوزه تولید فعالیت کرد. شاید به همین جهت شناخت و درکی متفاوت از جامعه و مردم داشت و میدانست تصمیمهای کلان چگونه در سفره و معیشت مردم تأثیر میگذارد و به همین جهت از تمامی توانش استفاده میکرد سفره مردم از این تصمیمها خیلی آسیب نبیند. آنطور که مهندس زنگنه در مراسم ترحیم حسین کاظمپور اردبیلی روایت کرد، آخرین تماس و پیامی که با او داشت در مورد تصویب حداقل حقوق کارگری در سال ۹۹ و تلاش او برای افزایش این حقوق برای شش ماهه دوم سال بود.
و دستهاش/ هوای صاف سخاوت را ورق زد/ و مهربانی را/ به سمت ما کوچاند/ به شکل خلوت خود بود/ و عاشقانهترین انحنای وقت خودش را/ برای آینه تفسیر کرد/ و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود/ و او به سبک درخت/ میان عافیت نور منتشر شد/ همیشه کودکی باد را صدا میکرد/ همیشه رشته صحبت را/ به چفت آب گره میزد/ برای ما، یک شب/ سجود سبز محبت را/ چنان صریح ادا کرد/که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم/ و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم/ و بارها دیدیم/ که با چقدر سبد/ برای چیدن یک خوشه بشارت رفت/ ولی نشد/ که روبهروی وضوح کبوتران بنشیند/ و رفت تا لب هیچ/ و پشت حوصله نورها دراز کشید/ و هیچ فکر نکرد/ که ما میان پریشانی تلفظ درها/ برای خوردن یک سیب/ چقدر تنها ماندیم. یادت به خیر؛ حسین کاظمپور اردبیلی، بزرگمرد بیتکرار
آقای اوپک، دلش پر بود اما اهل گلایه نبود
زیبا اسماعیلی: چهل روز از درگذشت مردی میگذرد که از تبار جوانمردانی است که در راه وطن جان بسیار خرج کرد و از سلامتیاش عبور کرد. با خود اندیشیدم نمیشود از وطنپرستی و دلسوزی و تعهد او ننویسی و نگویی. مرحوم حسین کاظمپور اردبیلی که تعبیری زیبا یکی از دوستان رسانهای برایش بهکار برد «یک آدم حسابی تمامعیار» بود. بهحق آدم حسابی تمامعیاری بود که دغدغه وطن داشت و با حریت تمام از تمام باورها و داشتههایش که پای انقلاب و کشور گذاشته بود دفاع میکرد، دفاعی آگاهانه و خردمندانه و نه از سر تعصب، نقد هم داشت، نقدهایی اساسی و بجا...
کاظمپور خیلی دوست داشت ایران بهعنوان کشوری نفتی، تحلیلگران درخوری در این حوزه تربیت کند که در رسانه حرف برای گفتن داشته باشند و خودش همواره در این زمینه بیآنکه ادعایی کند و در رسانه ظاهر میشد در آموزش و تحلیل دریغ نمیکرد. خاطرم هست یکبار در اوج افزایش قیمت نفت که به مرز ۱۰۰ دلار نزدیک شده بود، جمعه بود و من آن روز در خبرگزاری شیفت بودم و برای تحلیل این تغییر با ایشان که در وین بود تماس گرفتم. تلفن همراهش رومینگ بینالملل بود و چند نکته درباره وضع بازار گفتند و گفتوگو کمی طولانی شد. چند وقت بعد که در تهران در وزارتخانه بهطور اتفاقی دیدمشان گفت: هزینه رومینگ من اینقدر بالا رفت که تلفنم قطع شد و من دو سه روزی بی تلفن ماندم و با لحنی مطایبهآمیز گفت؛ امان از دست شما خبرنگارها...
به هر روی سخت بود بخواهی از مرحوم کاظمپور گفتوگو بگیری و آن را منتشر کنی، اما در دادن اطلاعات و تحلیلهای درست هیچگاه دریغ نمیکرد. یکبار پس از آن استعفای ناخواستهاش در اردیبهشت ۸۷ اصرار به گفتوگو با ایشان داشتم. پذیرفت که فرصتی بدهد بروم. یک ماه بعد به دفتر ایشان رفتم از ساعت ۹ صبح تا یک بعدازظهر گفتوگویی مفصل از خاطرات و خطرات گفت و من نوشتم. قرارمان بود که منتشر شود، پس از آن هر بار تماس گرفتم که متن آن گفتوگوی خواندنی را منتشر کنم هرگز رضایت نداد و گفت دلم راضی نیست، اما دلش پر بود از اتهاماتی که درباره قرارداد اجرانشده کرسنت به او زدند؛ اتهاماتی که او را تا مرز زندان هم برد.
زمانی که حاضر شد از خاطره آن روز تلخ «هفتم تیر» بگوید، سراسر وجودش را بغض گرفت و من تازه فهمیدم این مرد بزرگ که سالها در کسوت دیپلماتی برجسته که به قول خودش بسیاری از کشورها در امور اوپک و بازار حتماً با او مشورت میکردند و گاهی نظراتش چنان نافذ میشد که خیلی سریع میپذیرفتند، دل در گرو شهدای سرزمینش داشت و از جا ماندن از قافله شهدا خرسند نبود و بغض در گلو و آه در سینه داشت. از روزهایی گفت که چگونه با وجود موشکباران و آتشافروزی دشمن در خلیجفارس و جنگ نفتکشها اجازه ندادند با تلاش جوانمردان و ایثارگران صنعت نفت لحظهای از فعالیت، نفت فرو بماند. کاش میشد لحن آن روز مرحوم کاظمپور را امروز منتشر کرد که چه با تعصب و غیرت از جنگ، دفاع، نفت، دشمنیها، تحریمها و استقامتها میگفت. چقدر حرص میخورد و میگفت مگر میشود از اینها عبور کرد؟ مگر تاریخ اجازه میدهد این جانفشانیها را نادیده گرفت و آلوده سیاستورزیها ساخت.
در یکی دو اجلاس اوپک و کنفرانس بینالمللی که همراه ایشان بودم، غیرت ایرانی و حرفهایگری را در تمام گفتمانش میشد یافت. توصیهها و دغدغهمندی وطنپرستانه و انقلابی ایشان بود که بدون نگاه خطی، در مسیر حرفهای گام برمیداشت و بیآنکه وابستگی به دولت خاص و جریان سیاسی خاصی داشته باشد تمام تلاش و هم و غم ایشان صیانت از کشور بود. نمیتوان موفقیتها و رایزنیهای دیپلماسی نفتی ایران را در دورهای که کاظمپور در صحنهها و میدانهای مختلف حضور مییافت فراموش کرد. امیدوارم روزی راهی بیابم تا آن خاطرات و خطرات شنیدنی ایشان را منتشر کنم؛ موضوعی که ۱۲ سال از آن گذشت و هیچگاه رضایت به نشر آن نداد.
و دست آخر اینکه آخرین گفتوگوی کوتاهش در اسفندماه ۹۸ هنوز برایم مانده که از رسم تلخ روزگار و نارفیقیها گلایهای اندک داشت. مردی که هرگز اهل گلایه و شکوه نبود. روحش شاد و یادش گرامی.
نماد قدرت و اعتبار صنعت نفت ایران
لیلی خامنه: وقتی از همکاران شانا پیامی به من دادند که برای گرامیداشت یاد آقای کاظمپور اردبیلی چند جملهای بنویس، به یاد آوردم که سالهای ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۷ خبرنگار جوانی بودم و برای حوزه نفت و انرژی خبرگزاری مهر فعالیت میکردم؛ دورهای که آقای حسین کاظمپور اردبیلی نمایندگی ایران را در اوپک بهعهده داشت و دوشادوش بیژن زنگنه، وزیر نفت آن دوره و وزیران نفت پس از او گام برمیداشت و با تمام توان از سیاستهای و استراتژیهای صنعت نفت ایران حمایت میکرد.
از نظر من، کاظمپور اردبیلی نماد «قدرت و اعتبار صنعت نفت ایران» بوده و خواهد بود، مردی که با دانش خود از صنعت نفت و بازیهای موجود در آن و دارا بودن هوش و تجربهای فراوان در تمام جلسات و نشستها و همایشها حضور مییافت و در میان نمایندگان تمام کشورهای صادرکننده نفت با سخنرانیها و سخنان خود حافظ منافع ایران بود. کاظمپور اردبیلی در میان روزنامهنگاران و نمایندگان رسانههای خارجی نیز چهرهای کاملاً شناخته شده بود و منبعی معتبر در اخذ خبر. در آن زمان که خبرنگاران رسانههای خارجی در ایران فعالیت میکردند و در موضع انتقاد از سیاستهای ایران در بازار نفت برمیآمدند بهخوبی به یاد دارم که در میان آنها میایستاد و با تمام تجربه از مواضع ایران دفاع میکرد، بدون هرگونه حاشیهای. بله به همین دلیل است که میگویم آقای کاظمپور اردبیلی نمادی از قدرت و شجاعت ایران در صنعت نفت ایران است که نبودش زین پس بیش از پیش محسوس خواهد بود.
«آقا» من مصاحبه نمیکنم!
امیر دشتی: بعدازظهر ششم مهر ۹۲ بود، نامهای را روی میزم گذاشتند و گفتند این خبر را کار کن؛ نامه بیژن زنگنه خطاب به عبدالله سالم البدری، دبیرکل وقت اوپک برای معرفی حسین کاظمپور اردبیلی بهعنوان نماینده جدید ایران در هیئت عامل اوپک. خبر با کد «۲۰۸۱۱۸» منتشر شد، فردای آن روز شماره همراه آقای کاظمپور را دادند و گفتند تماس بگیر خودت را معرفی کن و از این پس برای پیگیری اخبار اوپک با ایشان در ارتباط باش. با توجه به اینکه کارم در شانا را از گروه بینالملل با تمرکز بر حوزه اوپک شروع کرده بودم (اردیبهشت ۸۸) چند باری اسمش و اندکی وصفش را از همکاران قدیمی تحریریه شنیده بودم. فردای روز انتشار خبر تماس گرفتم. پس از سلام و احوالپرسی، بلافاصله مرحوم کاظمپور گفت «آقا من مصاحبه نمیکنم، دنبال من نباشید، خودتان گزارش بنویسید». شاید برای برخورد اول دلنشین نبود، اما در طول این هفت سال هر چقدر جلوتر آمدم درکم از این تک جمله بیشتر شد.
پس از گفتوگوی تلفنی خوششانس بودم نخستین بار نهم مهر ۹۲ در جلسه معرفی محمدحسین عادلی بهعنوان نامزد ایران برای احراز سمت دبیرکلی مجمع کشورهای صادرکننده گاز طی دیدار رسمی لئنوید بوخانفسکی، دبیرکل وقت مجمع با آقای زنگنه، در مهمانسرای وزارتی مرحوم کاظمپور را از نزدیک دیدم، اما فرصتی برای گفتوگو پیش نیامد. یک ماه بعد ۱۱ آبان ۹۲ برای پوشش خبری و تصویری ورود وزیران نفت و انرژی کشورهای شرکتکننده در پانزدهمین نشست وزارتی مجمع کشورهای صادرکننده گاز به تهران در پاویون دولت فرودگاه مهرآباد مستقر بودیم. طبق برنامه زندهیاد کاظمپور برای استقبال از وزیران قطر و عمان وارد سالن شد، در فاصله زمانی انتظار برای ورود وزیر انرژی قطر نخستین فرصت برای مصاحبت با ایشان فراهم شد، هرچند این بار هم جمله اولش «آقا من مصاحبه نمیکنم» بود، اما حدود ۳۰ دقیقه برایم از تحولات اقتصادی، سیاسی و شرایط آن روزهای ایران، اوپک و تحولات بازار نفت گفت. مثل کلاسهای دانشگاه از همه نکات و لغات تخصصی که به کار میبرد نت برداشتم؛ لغاتی که شاید در طول سالها خبرنویسی و ترجمه بارها به چشمم خورده بود، اما معنا و درکشان با حرفهای ایشان برایم روشن شد.
این ملاقات برای پی بردن به عمق جمله «من مصاحبه نمیکنم» کافی بود؛ مجموع آن نیم ساعت و جلسه یک ساعته Off The Record ۲۷ بهمن ۹۴ برای نشست چهارجانبه تهران (وزیران نفت و انرژی ایران، عراق، ونزوئلا و قطر)، آنچنان اشتیاقی برای شنیدن سخنان آمیخته با تخصص و تجربه ایشان در من ایجاد کرد که تصمیم گرفتم از این پس هیچ فرصتی را در چارچوب مصاحبه، نشستهای Off The Record، Briefing های پیش از حضور در نشستهای اوپک و همنشینیهای دوستانه از دست ندهم. خوشحالم که این هدف از همان آبان ۹۲ تا آذر ۹۸ یعنی آخرین حضور ایشان در وین برای نشست ۱۷۷ اوپک محقق شد؛ در طول همه این سالها فرصت حاشیههای نشست چهارجانبه تهران، سومین اجلاس سران مجمع کشورهای صادرکننده گاز و رویدادهای جانبیاش در آذر ۹۶، نشستهای Off The Record برای نمایندگان رسانهها با سلایق مختلف، جلسههای توجیهی پیش از برگزاری نشستهای اخیر اوپک در تهران و وین (فاصله نشستهای ۱۷۴ تا ۱۷۷ اوپک) برایم همگی به مثابه کلاسهای دوران مدرسه و دانشگاه بود که هیچگاه به ساعتم نگاه نمیکردم و نکتههایش ملکه ذهن و ماندگار میشد.
این اواخر دیگر مرحوم کاظمپور نگاهش به شانا تغییر کرده بود و چند باری مصاحبه کرد. گفتهها و درسهایش به گزارشها و نگاهمان به پوشش خبری حوزه اوپک جهت میداد، بهطوری که این پرسش مدام ذهنم را مشغول کرده است «حالا که آقای کاظمپور نیست اوپک چگونه خواهد بود؟» تجربه حضور نداشتن ایشان در نشست ۱۷۸ اوپک به دلیل شرایط شیوع ویروس کرونا بهشدت حس شد، زیرا حضور و رایزنیهای مؤثرش را در کنارش حس کرده بودم و به قول دوستی در وصف نبود ایشان در وین: «اوپک ۱۷۸ در تهران بود».
باور درگذشت «مرد مذاکرات روزهای سخت اوپک» دشوار است و از آن دشوارتر از دست دادن منبع و مرجعی مؤثق، حامی قابل اتکا و استادی با اخلاق و دانش روزآمد در حوزه اوپک و بینالملل نفت برای ما خبرنگاران. در دلنوشتهها و پیامهای تسلیت برای درگذشت کاظمپور اردبیلی ویژگیهای بیشماری در وصفش آمد. نقطه مشترک آنها یعنی احترام به تضارب آرا، مرد مذاکره و عمل، تواضع و فروتنی همانهایی بود که من هم باوجود سالهای اندک آشنایی با ایشان درکش کردم. حالا جملهها و مثلهای پرمغز و بیشماری از مرحوم کاظمپور در ذهن و دفترچههایم به جا مانده است؛ «مثل رسانههای خارجی دنبال گزارش و تحلیل باشید»، «دنبال کاظمپور اردبیلی گفت، وی با اشاره به این موضوع تصریح کرد، نباشید»، «گزارشهای دبیرخانه اوپک و مؤسسههای بینالمللی را همیشه بخوانید و تحلیل کنید»، «تحولات قیمت نفت را رصد کنید»، «همه طرفها باید قانع شوند»، «کاری که به سرانجام نرسد اسمش پیگیری نیست، پینگیری است» شاید جملههای ساده ایشان را برگزیدم، اما برای من در عالم کار، سیاست، اقتصاد و زندگی پر از درس هستند.
باور کنید زمان شاه تمام شد!
رضا وثوقی: برجام امضا شده بود و ترافیکی از هیئتهای دیپلماتیک خارجی برای ورود به وزارت نفت و دیدارهای سطح بالا تشکیل شده بود، تقریباً هر روز خبر تفاهمی مهم در حوزه اقتصاد تیتر رسانهها میشد و این میان وزارت نفت بیشک شلوغترین محل رایزنیهای بینالمللی پسابرجام بود، یکی از آن روزها برای ملاقات با یکی از مدیران به وزارت نفت رفته بودم. در پلکان میان طبقات ۱۳ و ۱۴ به آقای کاظمپور برخوردم. از اوضاع شلوغ و ترافیک دیدارها گفتیم و کلی آرزو که انشاءالله این شرایط به قدمی در توسعه ایران منتهی شود. بحثمان به موانع پیش رو رسید، من از وجود یک دغدغه (دلواپسی) در میان برخی چهرهها و رسانهها گفتم که نگران بودند نکند شرایط پسابرجام زمینهساز غارت منابع ملی ایران شود. اینجا آقای کاظمپور با همان سادگی و صمیمیت کلامش یک جمله ماندگاری بر زبان آورد که حالا به متر و معیار من برای سنجش بینش مدعیان بدل شده است. گفت: بله خیلیها نگراناند، اما جهان برای بیشتر اینها در همان زمان شاه فریز شده است، وقتی حرف نفت و سیاست میشود فکر میکنند جایگاه ما و بقیه کشورها و حتی مناسبات جهانی همان مدلی است که زمان شاه بوده!
به تفصیل راجع به این مخاطره توضیح داد و من حس کردم ایشان نگرانی عمیقی از وجود (و حتی تکثر) این بینش در کشور دارد. میگفت جهان را آنطور که امروز هست نمیشناسیم و یا نمیخواهیم باور کنیم که تغییرات مهم و سرنوشتساز رخ داده است. این جمله «هنوز فکر میکنند زمان شاه است» به یک استعاره آشنا در ملاقاتهای بعدی من با ایشان تبدیل شد، چند مرتبه دیگر هم که ایشان را ملاقات کردم پرسیدم آن نگاه زمان شاهی به جهان هنوز ادامه دارد دیگر؟ و سری به تأسف تکان میداد و میگفت میبینی که!
بعد از خروج آمریکا از برجام و شکلگیری دور تازهای از تحریمهای نفتی، مسابقهای در میان چهرههای سیاسی درباره واکنش ایران به موضوع ایجاد شده بود. این بار هم ایشان را در جمعی زیارت کردم. بعد از ملاقات رو کرد به من و گفت شرایط را میبینی که هنوز باور نکردهاند جهان تغییر کرده است! حالا که آقای کاظمپور در میان ما نیست اما من شهادت میدهم که هر نیم ساعت همصحبتی با ایشان برایم معادل یک ترم دانشگاهی ارزش آموزشی داشت. او جهان خاکی ما را ترک کرد، اما مخاطرهای را که نگرانش بود همچنان زنده و سرحال در کشور میبینیم، اینکه هنوز برخی نمیخواهند باور کنند عصر روابط بینالمللی دهه ۷۰ میلادی تمام شده است.
تلاش برای بینالمللی کردن خبرنگاران ایرانی
نگار صادقی: آمریکا به عراق حمله کرده بود؛ اواخر سال ۸۰. همه دنبال این بودیم نخستین اظهارنظر رسمی را از مدیران حوزه خبریمان بگیریم؛ قرار شد من با آقای کاظمپور اردبیلی صحبت کنم. هماهنگیها انجام شد اما به دلیل تداخل دو گفتوگو مصاحبه با آقای کاظمپور به خبرنگار دیگری محول شد. یک ربع بعد دیدم خبرنگاری که به جای من با آقای کاظمپور گفتوگو کرد در حال گریه است دلیلش را پرسیدم؛ گریان گفت آقای کاظمپور اردبیلی پیش از پاسخ به سؤال، از من پرسید الان قیمت نفت ایران چند است؟ عربستان چه موضعی دارد؟ شاخص جهانی بورس چه وضعی دارد؟ من هم گفتم نمیدانم که پاسخ داد شما چه خبرنگاری هستی که مسائل روز را نمیدانی. تازه یادم آمد باید به خبرنگاری که جای من با آقای کاظمپور گفتوگو کرد درباره خصوصیات آقای کاظمپور توضیح میدادم. خبرنگاران بخش انرژی و نفت میدانستند قبل از هر صحبتی با آقای کاظمپور باید اطلاعتشان را بهروز کنند، وگرنه در تله میافتادند.
پس از آن زنگ زدم به آقای کاظمپور تا مصاحبه را انجام دهم؛ وقتی خودم را معرفی کردم با من هم دعوا کرد و حرفهایی را که به همکارم گفته بود تکرار. من هم گفتم در هر حال شما نماینده ایران هستید و باید جواب ما را بدهید. گفتند اول مثل خبرنگارهای حرفهای باشید بعد بیایید مصاحبه بگیرید. همه میدانستیم از نظر آقای کاظمپور خبرنگار حرفهای یعنی خبرنگار در سطح بینالمللی. دعوای بدی بود؛ بعد از آن دعوا همیشه سعی میکردم آهسته و پیوسته از کنار آقای کاظمپور رد شوم؛ با اینکه اطلاعاتم بهروز بود باز هم میترسیدم.
گفتوگو با آقای کاظمپور یکی از چالشهای اساسی حوزه کاریام بود و در تمام ۱۷ سالی که خبرنگار حوزه نفت بودم این ترس همراهم بود تا آذرماه ۱۳۹۸ که در نشست ۱۷۷ اوپک شرکت کرده بودم (آخرین نشستی که آقای کاظمپور هم در آن حضور داشت). چون خبرنگار وزارت نفت بودم، طبیعی بود که دائم باید با آقای کاظمپور صحبت کنم؛ بعد از تمام شدن نشست اوپک گفتند چهره شما خیلی آشناست، بهتازگی خبرنگار بخش نفت شدی؟ خندهام گرفت و گفتم خیر از سال ۱۳۸۱ خبرنگار این حوزه هستم؛ مثل همه خبرنگارهای این حوزه هم چند باری با هم دعوای مفصل داشتیم. خندهاش گرفت، گفت چرا هرکدام از شما خبرنگارها به من میرسید این را میگویید، من آنقدر هم بداخلاق نیستم. گفتم آن سالها خیلی بداخلاق بودید، همه خبرنگارها هم خاطره بحث و جدل از شما دارند. گفت اما همین سبب شد که همه شما بیشتر مطالعه کنید، بعد هم گفت بداخلاقی برای سالها پیش بود الان دیگر میانهام با خبرنگارها خوب شده است؛ البته با کسی مصاحبه نمیکنم، اما هر اطلاعاتی که بخواهید در اختیارتان قرار میدهم باقی با خودتان است که بروید درباره آن موضوع کار کنید و تحلیل درست و حسابی به نام خودتان منتشر کنید. پس از صحبت درباره بازار نفت و حاشیههایی که نشست داشت گفتم اما جدای از همه اینها، یکی از بزرگترین آرزوهای من این بود که شما دبیرکل اوپک شوید، واقعاً حق ما بود. گفت خیلی هم مهم نیست؛ مهم این است که مؤثر باشی، آنقدر اعتبار داشته باشی که دیگران به تو احترام بگذارند.
آخرین باری که با آقای کاظمپور صحبت کردم سهشنبه ۹ اردیبهشت بود. قرار شد شنبه (۱۳ اردیبهشت) درباره بازار نفت صحبت کنیم برای ماهنامه ایران پترولیوم؛ آن شنبه هرگز نیامد. جمعه ۱۲ اردیبهشت آقای کاظمپور اردبیلی دچار عارضه مغزی شد و به کما رفت.
آموزگار دیپلمات
نسیم صدرنیا: ساختار ذهنی انسجامیافته و هوش سیاسی فوقالعادهاش؛ چهره دیپلماتیک هوشمندی - همراه با خلق ایدههای نو در راستای صیانت از منافع ایران عزیزمان در اوپک - به وی بخشیده بود. حسین کاظمپور اردبیلی؛ این مرد خندان تأثیرگذار اوپک را میگویم. خبرنگاران حوزه انرژی هیچگاه وی را زمانی که با تبسمی صمیمانه، گویش شیرین و طنزهای کوتاهش پاسخگوی پرسشهای تخصصی برای یادآوری نقش تأثیرگذار اوپک در کنترل بازار نفت جهانی بود، از یاد نمیبرند. رفتاری که از وی شخصیتی دوستداشتنی و اثربخش ساخته بود. انگار همین دیروز بود که نخستین تجربه کشور را برای برپایی یکصد و سی و پنجمین رویداد اوپک به نظاره نشسته بودیم. زمانی که اصفهان به محل بزرگترین رویداد صنعت نفت جهان بدل شده بود. تجربه شیرینی که با آبروداری زیاد ایران در برپایی شکوهمند نخستین رویداد اوپک در سالهای پس از انقلاب اسلامی، همراه بود.
در اطراف و اکناف همه تلاشهای مسئولان برای برپایی این نشست تأثیرگذار، نمیتوان از نقش مؤثر کاظمپور بهعنوان نماینده ایران در اوپک در برگزاری اجلاس اصفهان غافل ماند. در کنار انجام کارهای راهبردی، انتقال تجارب و توصیههایش به خبرنگاران داخلی که برای پوشش مراسم به اصفهان آمده بودند، بسیار مفید و اثربخش بود. توصیههایی که به فنون کوزهگری تعامل با خبرنگاران بینالمللی حاضر همچنین چالشهای روزنامهنگاران برای ثبت دقیق لحظههای دشوار جلسات اصلی و حاشیهای اشاره داشت. نکتهسنجی، دقت نظر و تجارب ارزشمندش در عین سادگی و رفتاری صمیمانه، وی را به چهرهای ماندگار برای روزنامهنگاران بدل ساخته بود تا بتوانند بهراحتی از او پرسش کنند و با اعتماد به نفس بیشتری به کارزار مصاحبه با وزیران نفت کشورهای عضو اوپک تن در دهند. دغدغهاش به جز گرفتن سهم حداکثری ایران در این سازمان، ارائه راهکار برای برجستهتر کردن نقش اوپک در بازار جهانی بود که بارها و بارها در کنفرانسها، میزگردها و مصاحبهها بر آن تأکید داشت.
تربیت روزنامهنگاران تخصصی ایرانی در حوزه اوپک نیز به دلیل دارا بودن ذخایر حداکثری نفت و گاز کشورمان از دغدغههای نماینده ایران در اوپک بود؛ موضوعی که انگیزه بیژن زنگنه برای ایجاد و راهاندازی پایگاه خبری شانا را در بدو تأسیس تشکیل میداد. به یاد دارم زمانی که چهره ایرانی تأثیرگذار اوپک، نشستی آموزشی برای خبرنگاران شانا در خصوص معرفی اوپک و بازیگران آن در راستای تربیت خبرنگاران تخصصی این حوزه برگزار کرده بود، از بازار نفت میگفت و از عوامل بنیادین و غیربنیادین تأثیرگذار بر قیمت آن همچنین از نقش اوپک و غیر اوپک برای کنترل بازار و دهها موضوع دیگر که به ضبط چندین کاست نواری برای خبرنگاران تازهوارد به این عرصه منجر شد. خبرنگارانی که این روزها خود به تحلیلگران بازار نفت و سیاستهای اوپک تبدیل شدهاند و این حداقل نقش مؤثر کاظمپور اردبیلی برای آموزش اصحاب رسانه در کنار دهها نقش تأثیرگذار دیگر برای حفظ منافع ایران در این سازمان بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.
خداحافظ دیپلمات نابغه
امیرحسین هاشمی جاوید: ای رنج شانههای زمان، روی دوش تو!/ ای خفته زیر گنبد زرین، خروش تو!
ظریفی میگفت: «اعتبار آدمها به بودنشان نیست، به دلهرهای است که بعد از نبودنشان احساس میشود». حسین کاظمپور اردبیلی از همین جنس آدمها بود که پشت صنعتی به بودنش گرم بود و اکنون در چهلمین روز رحلت اندوهناکش، دوستان و همکارانش، کماکان از نبودنش دلهره دارند و بار دیگر برای گرامیداشت یاد و خاطرش گرد هم آمدهاند. به قول اسدی طوسی: «کسی کو نکونام میرد همی/ ز مرگش تأسف خورد عالمی».
خاطرم هست در اواسط بهار ۱۳۸۸ یکی از دوستان صاحب قلم و منصب در یکی از هفتهنامههای نوظهور آن روزهای سپهر رسانهای کشور، درخواست کرد درباره جایگاه ایران در اوپک و رقابت میان ایران و عربستان در این سازمان، مطلبی تولید کنم. من هم پیشنهاد دادم که مرحوم حسین کاظمپور اردبیلی برای تحلیل این موضوع شایستهترین شخصیت است که شورای سردبیری از پیشنهادم استقبال کرد.
مجاب کردن مرحوم کاظمپور به مصاحبه در آن زمان، امری بسیار دشوار بود. پس از روی کار آمدن دولت نهم و کنار رفتن از مصدر کار در وزارت نفت، سکوت پیشه کرده بود و به همه درخواستهای رسانهها قاطعانه نه میگفت و اساساً به هیچگونه اظهارنظر رسانهای تمایلی نداشت، اما اظهرمنالشمس بود که سکوت آن خوبدل بزرگ پر از سخنان ناگفته بود و سینهاش مالامال مکنونات و مخزنالاسرار!
پس از تماسهای مکرر و سماجتهای خاصهام در آن دوران پرشور جوانی، سرانجام توانستم نظر آن گرانمایه ارجمند را برای گفتوگو مساعد کنم؛ با همان صلابتی که هماره در صدایش موج میزد، گفت: «جوون پرتلاش و سمجی هستی، اگر هر چی که میگم رو عیناً منتشر کنی، باهات مصاحبه میکنم!» پس قول دادم همان کنم و نشانی محل قرار را دریافت کردم. انتظار داشتم نشانی در ساختمان مجلل یک شرکت نفتی در شمال شهر تهران باشد، اما در کمال تعجب، وعدهگاه، دفتر انبار گروه صنایع غذایی دلپذیر در جاده مخصوص کرج بود.
ساعت ۲ عصر در محل قرار حاضر شدم و با وجودی که به موضوع مصاحبه مسلط بودم، اضطراب داشتم، چراکه میدانستم گفتوگو با شخصیت صریحاللهجه، نکتهسنج و کاریزماتیکی همچون مرحوم کاظمپور، آن هم پس از سالها سکوتش، بدون چالش و محک خوردن از جانب او نخواهد بود.
علیایحال زاویه اتمسفر آن روز دیدار با آن مرحوم، با آنچه در این مقال میآید، منفرجه است. حسین کاظمپور که تنها وزیر بازمانده از حادثه بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران در هفتم تیر بود، در آغاز مصاحبه تأکید کرد: «در سیاست خارجی یک اصل اساسی وجود دارد؛ گربه باید موش بگیرد و سیاه و سفید آن مهم نیست! اگر دنبال این باشیم که گربه من که سفید است، حتی اگر موش نگیرد، عیبی ندارد، پس خانه را موش برمیدارد. در این نگاه، اختلاف رنگ سیاه و سفید موضوع نیست. هدف کار انجام دادن و به نتیجه رسیدن است. اگر کسی به نتیجه نمیرساند، مهم نیست که چه رنگی باشد، نه اینکه بر اساس گرایش خود بگوییم همه گربههای سفید با من هستند؛ خیلی از آنها هم موش گرفتن بلد نیستند. گرایشهای سیاسی و جناحی و خطی اگر اینقدر بخواهد دور خود بگردد، حالت گریز از مرکز ایجاد میکند، همه را از داخل آتشگردان بیرون میاندازد، وقتی حرکت میکند گداختهای به نظر میرسد، وقتی باز ایستد، خاکستر میماند...».
بعد از انتشار این مصاحبه، حاشیههای زیادی پیش آمد که شرحش بماند برای مجالی دیگر! حسین خان کاظمپور اردبیلی بزرگمرد فاخر و یگانهای «است»؛ مردی که آخرین پیامکش به وزیر نفت، درخواست افزایش حقوق کارگران بود، بهطور قطع بر هر که او را میشناخت و خرده مراودهای با او داشت، تأثیر و تأثر فراوانی گذاشت و در خاطرهها زنده ماند.
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود/سر ما خاک در پیر مغان خواهد بود
وقتی درخواستم را برای مصاحبه نپذیرفت!
حمیدرضا شکوهی: خوشتیپ و جذاب بود و کاربلد! این شاید خلاصهترین توصیف از کاراکتری باشد که از مرحوم کاظمپور اردبیلی در ذهن دارم، اما کاملترین توصیف نیست! از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۷ نمایندگی ایران در اوپک را بر عهده داشت و پس از پنج سال که دولت وقت، «ایران» را از حضور کاظمپور اردبیلی در اوپک محروم کرده بود، دوباره از سال ۱۳۹۲ تا پایان حیات، در جایگاه نماینده ایران در اوپک فعالیت کرد، اما کافی است همان پنج سالی را که نبود بررسی کنیم تا بدانیم غیبتش تا چه حد تلخ و تأثیرگذار بود. یادم هست در همان سالهایی که او نبود، تصمیماتی در اوپک گرفته شد که آثارش تا سالها باقی ماند. یکی از همان تصمیمات تأثیرگذار مربوط به نشست دسامبر ۲۰۱۱ اوپک بود که سقف تولید بهعنوان یک عرف مرسوم اوپک نادیده گرفته شد تا ایران متضرر اصلی آن تصمیم باشد که به سود رقبای ایران در اوپک تمام شد.
یادم هست همان روزها با آقای کاظمپور اردبیلی تماس گرفتم تا گفتوگویی حضوری در این باره داشته باشیم. ایشان بهطورمعمول هیچگاه تمایل به گفتوگو با هیچ رسانهای نداشت، اما تصور میکردم در آن مورد خاص، هم به دلیل اهمیت موضوع و هم به دلیل آنکه در دولت وقت مسئولیتی نداشت، درخواست مرا بپذیرد، اما نپذیرفت. اول با شوخی و خنده گفت که «حرف زدن من چه فایدهای دارد؟! کسی حرف ما را گوش نمیکند!» و بعد که اصرار مرا دید، دوستانه گفت که هر صحبتی در این باره کند، با توجه به جایگاهی که پیش از این بهعنوان نماینده ایران در اوپک داشته، ممکن است در صورت بازتاب در رسانههای خارجی نشاندهنده اختلافنظر در ایران باشد که در عرصه دیپلماسی صحیح نیست! همین یک جمله از او کافی است تا عمق مناعت طبع او را دریابید.
او حتی حاضر نشد در نقد کارشناسی تصمیم اشتباه دولتی که با او قطع همکاری هم کرده بود سخن بگوید؛ تصمیمی که میدانم خودش هم آن را اشتباه میدانست. سالها حضور در حوزه دیپلماسی، چه در نفت و چه غیر نفت، از او یک دیپلمات تمامعیار ساخته بود که منافع ملی، جایگاهی فراتر از هر چیز دیگری برایش داشته باشد و این اعتقاد را در عمل و البته نه با شوآف و شعار نشان میداد. روحشان شاد و یادشان گرامی.
غنیمتی به نام «کاظم پور»
آرزو اقبالی: از دست دادن آقای حسین کاظمپور اردبیلی هنوز باورنکردنی است. برای هر خبرنگاری پدیدار شدن آقای کاظمپور در لابی هتل محل اقامت هیئت ایران در زمان اجلاس اوپک غنیمتی بود، گرچه به ندرت صحبت میکرد. اگر آقای کاظمپور صلاح میدید اصل مطلب را موجز بیان میکرد: یکی از هنرهایی که از خیلی از هم قطارها متمایزش می کرد. گاهی هم یا دلش برای ما خبرنگارای ایرانی رسانههای خارجی میسوخت که ساعتها به امید یک خط از مواضع ایران پشت در اتاق وزیر نفت نشسته بودیم و یا به قصد انتقال پیامی به دیگر اعضا سازمان تولیدکنندگان نفت، با ادبیات طنزآلود خاص خودش که مخلوطی بود از اصطلاحات کف بازار تهران و بازار بین المللی نفت مواضع و شرایط آن مقطع را برای ما توضیح میداد. و البته تکیه کلامش این بود: «آف د رکورد ها»!
آقای کاظمپور یک بیزنس من زیرک، متین، جسور و دور اندیش بود که برای مذاکره ساخته شده بود؛ با استدلالهایی که بیپرده به طرف مقابل یادآوری میکرد که دست آخر منافع ایران مواضعش رو هدایت میکند. آقای کاظمپور خوب میدانست از چی صحبت میکند و تسلطش بر ساده کردن پیچیدگیهای بازار نفت آدم را تحت تاثیر قرار میداد. خصوصیات فردی و سواد بینالمللی و دانش حرفهای آقای کاظمپور از او ستونی ساخته بود که سالها سیاستهای اوپکی ایران با خیالی راحت به آن تکیه کرد و با دیدن ایشان هنگام ورود به جلسات مختلف، حتی آنها که آقای وزیر هم حضور نداشت، آدم خیالش راحت میشد که این بار هم صدای ایران آنطور که شایسته است شنیده میشود. خلاصه، آقای کاظمپور روی صندلی درستی نشسته بود.
هذیان قُمریهای خیابان طالقانی
فرزین سوادکوهی: حواست کجاست؟ چایت سرد شده، اما دست به ترکیب اتاقت نزدهاند دکتر جان. تنها تویی که گاه، سر از انبوه کاغذهای تلنبار روی میزت برمیداری و کار را وِل میکنی و از پنجره، عطر لالهعباسیهای آنطرف خیابان حافظ را پیشبینی میکنی. پیش از این هم گزارش داده بودند که قُمریهای کوچه در این خلسه با تو شریک جرماند. بچههای طبقه شما در ساختمان خیابان طالقانی میدانند که ارتفاعات طبقه سیزدهم که فشار هوا کم است تنها تو میدانستی که به پلونومهای حزب داس و چکشیها اعتباری نیست و به ستاره زرد چینیها نمیتوان اعتماد کرد. این تجربه را از همان زمان اوپک که سیهچردههای بیابانی آنسوی میز، تلگرافی اوامر موبورهای ینگه دنیایی جهان نفت را مو به مو اجرا میکردند دریافته بودی.
گریبان چاک دادن تو از پنجره رو به خیابان، رگ همسایگان عربزبان تو را نمیجنباند. نبوغ آنها نهایتاً در این بود که بتوانند بین تصویر فِلِرهای سرخ نفتی خود و آوازهای امکلثوم یکی را انتخاب کنند. هرچند فتنه سررشته ریش ابوبکر بغدادی بساطشان را به هم ریخت. تو شَستت خبردار شده بود که در سرزمین نفت، آهو به بچهاش شیر نمیدهد و بیهوده نیست که شاهزاده عبدالعزیز با آن چفیه عقال خوش آب و رنگ، دمش لای تله این جِغلههای اطراف میز اوپک نمیرود. تو میدانستی که «سیکس پکها» ستارگان نفت شدهاند و دور، دور جوانکهایی مانند سهیل المزروعی است و تو اگر دیر بجنبی قطار رفته. بیپی، بیپیر است و شِل، شُل نیست که گول صبر تو را بخورد. سر بجنبانی یک ملاقه در بشکه سعودی میاندازند و از آن به اندازه یک دکل کله اسبی، شهدی به رنگ دلار به کام میکشند بیآنکه بدانند آبدارچی طبقه سیزدهم وزارت نفت چای سرد شده نماینده ایران در اوپک را عوض کرده یا نه.
بله دکتر جان! چشمبادامیهای سرزمین آفتاب هم خوب به تو آموخته بودند که بعد از جنگ، تنها با تئوریهای اقتصادی، یک آبنبات هم به کسی نمیدهند، پس آدم باید به فکر بچههای زبالهگرد همشهری خودش باشد و برای همین هم بود که هر از چندی سرت را از روی انبوه کاغذهای میزت برمیداشتی و از پنجره به غروب غمناک جنوب تهران خیره میشدی. جایی که هنوز مشعل پالایشگاه تهران از لابهلای ساختمانها پیدا بود و شب هنگام، تلألو نور آن خیابانهای اطراف و پیرزنانی را که نان به دست به سوی خانه میرفتند روشن میکرد. همان تصویری که تو در ویِن هم فراموشش نمیکردی و شاید در یکی از همین سرَک کشیدنهای از پنجره به کوچهات بود که یک قُمری به تو پناه برد و به روی شانهات نشست و همانجا بود که از اندوه فقیران اطراف انبار نفت تهران سرت تیر کشید و همان وقت بود که خواب تو آغاز شد و از آن به بعد سوگنامه گنجشکهای خیابان طالقانی در روزنامهها به چاپ رسید و ما با حسرتهای خود تنها ماندیم.
کسی چه میداند شاید اگر دختربچه بودیم، عروسک به دست، گونههایمان از شرم هجرت تو سرخ میشد و اگر پسرکی ناشاد، از فرط اندوه، در سوتَک بدصدای خود میدمیدیم و دنیا را خبر میکردیم، اما افسوس! هذیانهای ما را فقط اشباح به خواب رفته در مییابند. حواست کجاست؟ چایت سرد شده، اما دست به ترکیب اتاقت نزدهاند دکتر جان.
مرد صلح بود؛ تصور رفتنش سخت است
آمنا بکر: آخرین باری که در ماه دسامبر با آقای کاظمپور صحبت کردم، درباره طرح صلح هرمز صحبت کردیم، ایشان به ظرفیتهای وسیع همکاری دو طرف خلیجفارس در حوزه انرژی اشاره کرد. وی مذاکرهکنندهای سرسخت بود اما در عین حال ابتدا مرد صلح بود، آنچنان سرشار از انرژی و حیات بود که تصور رفتنش سخت بود.
کاظم پور اردبیلی نیازی به روتوش نداشت
وحید حاجیپور: حسین کاظمپور اردبیلی ویژگیهای خودش را داشت؛ ویژگیهایی که مختص خودش بود. در اوج صبوری عصبانی میشد و در اوج عصبانیت حرمتها را حفظ میکرد. از ابتدا مخالفت میکرد؛ کوتاه هم نمیآمد، موضع سفت و سختی داشت، اما دقیقاً ۲۳ روز با هم کلنجار رفتیم، چه تلفنی چه حضوری تا اینکه پذیرفت درباره مسائل فروش نفت در دهه ۶۰ صحبت کند.
وقتی با او درباره فروش نفت صحبت کردم و سختگیری و بعضاً برخوردهای تند با همکارانش را در آن دوران یادآور شدم، میخندید و میگفت امانت مردم بود، ما مورد اعتماد ملت بودیم و نباید در دوران سخت دفاع مقدس اشتباه میکردیم. خاطرات ریز و درشتی درباره چالشها و مشکلات فروش نفت داشت و البته امداد غیبی که چگونه در سختترین شرایط محمولههای سوخت بهطور معجزهواری وارد میشد. در لابهلای خاطرات فروش نفت، به همه چیز میپرداخت، از مواضع ضد روسی خود تا خاطرات دیدارهایش با یاسر عرفات و برخی سران عرب.
بهشدت به کیان ایران و سرزمینش وفادار بود و وقتی به کرسنت و آن نامه معروفش اشارهای میشد، میگفت این را بگذار برای جلسه بعد! او ناراحت بود، دلگیر از برخوردهایی که با وی بر سر مسئله کرسنت شده بود و البته حق هم داشت. با وجود همه گلایهها، اما مدافع سرسخت نظام جمهوری اسلامی و شخص رهبری بود، اما نه به سبک مدعیان امروز. وقتی درباره رویکرد وزارت نفت در خصوص برخی موارد صحبت میکردیم گاهی دفاع میکرد و گاهی دیگر آتش نقدش تندتر از سایرین بود، سعی نمیکرد خود را پشت شخصیت حقوقیاش مخفی کند و اینگونه القا کند که همه چیز خوب است.
به شوخی میگفتم آقای دکتر پشت تلفن خشن هستید و حضوراً مهربان؛ پاسخ میداد من حوصله تلفن ندارم و هر کسی زنگ میزند دوست دارم مکالمه هر چه زودتر تمام شود. وقتی از او درباره روسیه و دلیل نگاه منفیاش به این کشور و البته شرق میپرسیدم، پاسخهای جالبی میداد که البته برای من قابل قبول نبود. به او میگفتم قبول ندارم و پاسخ میشنیدم: «نداری که نداری!». میخندید، تأکید میکرد کار خودت را بکن، به حرف کسی گوش نکن، ولی حرمتها را حفظ کن. پرچمداری سیاستمداران بماند برای افراد دیگر، تو به کارت برس و در چارچوب خودت حرکت کن.
کاظمپور اردبیلی نیازی به روتوش نداشت، او همانی بود که نشان میداد. این شاید بهترین ویژگی بود که از او به یاد داریم و مردانگیاش در مواضع خود بدون آنکه بخواهد مصلحتاندیشی را پیشه کارش کند. عاشق امیرالمومنین بود و من را به مطالعه نهجالبلاغه تشویق میکرد. درباره خطبه شقشقیه، نظرات جالبی داشت و تأکید میکرد محتوای جلساتمان بین خودمان بماند. هنگام خداحافظی هم مدام میگفت خداوند عاقبت همه را به خیر کند که اینگونه نیز شد؛ او شب شهادت امیر کلام، به دیدار معبود شتافت تا به آرزوی خود برسد: «عاقبت به خیری.»
هنوز هم نمیتوانیم باور کنیم پیشوند «مرحوم» را برای حسین کاظمپور اردبیلی...
مدیری که اشکم را درآورد
معصومه اصغری: حالا دیگر سالها از آن روزهای کار خبر و تبوتاب و هیجانها گذشته، اما بعضی از رفتنها با خودشان تکانههایی دارند که خاطرات را هم زیر و رو میکنند. رفتنهایی مثل رفتن حسین کاظمپور اردبیلی، نماینده ایران در اوپک؛ مردی از آن جنس آدمها که هیچوقت فکر نمیکنی وقت رفتن و نبودنش است و انگار قرار است حالا حالاها باشد. خبر فوت او تلخ بود؛ هم از جهت از دست رفتن فردی با این سطح از تجربه و تلاش و هم از جهت کم شدن از دایره افرادی شبیه او که دیگر نداریم، دیگر دست تنهایی بیژن زنگنه در این روزهای سخت بماند. این کمکاری من بود که جز عملکرد کاریاش در نفت و اوپک اطلاعات دیگری از او نداشتم و تنها در مراسم ختم او بود که متوجه شدم از نجاتیافتگان حادثه بمبگذاری حزب جمهوری است و این از تواضع و بینیازی او بوده که از این موقعیت که میتوانست برایش منفعت داشته باشد، استفادهای نکرده بود. آن روز خاطراتی دوباره مرور شد.
روزهای پرکار و پایانی نفت در دولت دوم اصلاحات بود و حسین کاظمپور اردبیلی از آن مدیرهای جدی و سرشلوغ که بهراحتی در دسترس نبود و سؤالهای دمدستی و وقتگیر مساوی با واکنشی تند بود. او بهطور معمول با خبرنگارانی درجه یک و با رسانههای خارجی کار میکرد و ما در موقعیت و تجربه رسانه داخلی باید تلاش زیادی برای رضایت او میداشتیم. من هم زمان زیادی از خبرنگار بودنم در خبرگزاری ایسنای آن روزها (۸۴ – ۸۳) نمیگذشت و تجربه زیادی نداشتم اما مثل همیشه و حالا ترجیح میدادم با مدیر و معلمی سخت کار کنم تا بیشتر یاد بگیرم.
سخت بودن مدیرانی مثل کاظمپور اردبیلی یا مهدی میرمعزی، مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت ایران من را بیشتر ترغیب میکرد تا اطلاعاتم را بیشتر کنم و سؤالهای دقیقتر و جدیتری بپرسم، اما باز هم گاهی این تلاش کافی نبود. یک بار که بالاخره موفق شدم با حسین کاظمپور تلفنی صحبت کنم او در جواب سؤالم گفت: «خانم سؤال شما اشتباهه! اطلاعاتتون رو از کجا آوردین؟» (نقل به مضمون) و لحن او آنقدر جدی و سخت بود که یکباره من تکان خوردم و بغض کردم و دیگر نتوانستم حرف بزنم. چند لحظه که مکث کردم و جمله بعد را با بغض حرف زدم متوجه شد و عذرخواهی کرد و بعد برایم بیشتر درباره آن موضوع حرف زد. بعدها وقتی گفتوگویی حضوری با او داشتم به او گفتم من همان خبرنگاری هستم که سرش داد زدید و اشکم را درآوردید و شما هم همان مدیری بودی که سرم داد زد تا یاد بگیرم چطور سؤال را محکم و دقیق بپرسم! آن روز در مراسم ختم کاظمپور وقتی بیژن زنگنه با بغض گفت که آخرین پیامهای ردوبدل شده بینشان درباره رقم افزایش سالانه حقوق کارگران بوده است، بیشتر به این فکر کردم چقدر این مرد در مقامی ارشد و جایگاهی متفاوت، دلنگران مردم بود؛ همان کاری که در این سالها در سنگر اوپک داشته و کمتر کسی فکر میکرد این جایگاه چطور با چنگ و دندان برای مردم ایران حفظ شده است.
و با تمام افقهای باز نسبت داشت...
هانیه موحد: فکر میکنم سوگواری واقعی برای مردان بزرگ، درس گرفتن از آموزهها و تجربیاتشان است و صد افسوس که یادگاری مکتوب از خاطرات و تجربیات حسین کاظمپور اردبیلی باقی نمانده؛ روایتی که اگر بود میتوانست سند ارزشمندی برای معرفی و درسآموزی ویژگیهای شخصیتی یک دیپلمات ایرانی تمامعیار باشد. کما اینکه حتی در ردوبدل شدن یک سؤال و جواب ساده هم درسهای زیادی نهفته بود. تأکید مرحوم کاظمپور بر تأثیرگذاری بیشتر تعامل به جای مقابله، مثالزدنی بود و شاید همین قدرتِ برقراری تعامل بجا و سازنده در حین صیانتِ تمامقد از منافع کشور بود که از او «آقای اوپک ایران» ساخت.
بعد از چهارمین نشست اعضای اوپک و غیراوپک پرسیدم «چه تضمینی هست که توافق اخیر مبنی بر بازگشت تا سقف یک میلیون بشکه نفت به بازار، دست عربستان را برای جولان بیشتر باز نکند؟» مرحوم کاظمپور از بعد فنی جواب داد؛ اما حقیقتاً جملاتی که در ادامه اضافه کرد بیشتر در ذهنم ثبت شد؛ توضیحاتی که مرور آن در این روزها خالی از لطف نیست: «هدف عربستان این است که لنگر ثبات بازار نفت و امنیت انرژی برای مصرفکنندگان باشد و سیاست آمریکا این است که در هر منطقهای، دخل و خرج حضور خود را پای کشورهای طرف حساب بزند؛ طبیعی است در دنیا هر کشوری منافع و اهداف خود را دنبال میکند. ما هم همینطور، اما باید حواسمان باشد که تا همیشه نمیشود دنیا را متهم کرد. تا همیشه نمیشود فکر کرد چون ما تولید نمیکنیم پس بقیه هم نباید تولید کنند. باید به راهکارهای بلندمدت برای حفظ منافعمان فکر کنیم و راهکار بلندمدت در بازار نفت، یعنی افزایش تولید. راه افزایش تولید، کسب بازار است و کسب بازار منوط به تعامل با دنیا».
معتقد بود در هر مذاکرهای باید راه آشتی را باز گذاشت. از دیپلماسی تعریف قشنگی داشت: «هدایت جنگ بدون خونریزی». اختلافنظر را در بحث طبیعی میدانست و فقط توصیهاش این بود که «برای نقد و مخالفت هم باید طریق گفتوگو را انتخاب کرد نه افترا و ناسزاگویی». میگفت: «اینقدر در جامعه کار هست که اگر همه دستبهدست هم دهیم و کار کنیم، باز هم کلی کار روی زمین میماند؛ وای به روزی که بخواهیم همدیگر را بزنیم». یادآوری میکرد: «نباید فراموش کرد که گاهی بحث اصلی، حفظ بقاست نه برتریجویی». کسبوکار بخش خصوصیاش را داشت و از مهندس بازرگان تعریف میکرد که به دولتمردها توصیه داشت اگر کسبوکاری خارج از دولت دارید، محکم نگهش دارید، چون به دولت متکی شدن همانا و چسبیدن به میز و رها نکردن سمتهای دولتی همان. مذاکرهکنندهای قهار بود. شم سیاسی و اعتدال کلام داشت. واقعبین بود و صبور. آیندهنگر بود و اهل تعامل. سر صلح داشت نه سودای جنگ. در توانمندی برای نفوذ بر دیگران حریف میطلبید و سرشار بود از تعلق خاطر به وطن و مردم. روحش شاد.
مردی که به سمتش اعتبار میبخشید
عطیه لباف: آخرین باری بود که با شمارهاش تماس میگرفتم؛ درست یک هفته قبل از آن بود که خبر ناگوار به کما رفتن و بستری شدنش در بیمارستان را بشنوم. گوشی را برداشت. از او درخواست کردم که برای یک گفتوگوی حضوری موافقت کند و در شرایطی که بازار نفت با سرعت زیادی به سمت قیمتهای پایین در حرکت است، به چند پرسش ما درباره بازار نفت و نه در خصوص سیاستهای ایران پاسخ دهد، اما با همان زبان صریح خود یک جمله همیشگی را تکرار کرد: «تمایلی به مصاحبه ندارم؛ اما اگر نظر من را بدون ذکر اسم میخواهید، میگویم. چرا از زبان خودتان نمینویسید. خبرنگار باید اطلاعات را جمع کند و از زبان خودش بنویسد تا هم صاحبنظر باشد و هم مؤثر.»
این جمله را طی هفت سال اخیر بارها از زبان مرحوم حسین کاظمپور اردبیلی شنیدم. خدایش رحمت کند. آخرین مکالمه با او را هیچگاه فراموش نمیکنم و اگر میدانستم که حرفهای ناگفتهاش برای همیشه نانوشته میماند؛ شاید بیشتر اصرار میکردم و شاید هم تا آنجا که تمایل داشت، پای صحبتهای خارج از ضبطش مینشستم. مرحوم کاظمپور اردبیلی هیچگاه به گفتوگویی که نامش در آن نوشته شود، علاقه نشان نمیداد؛ مگر در مواقعی که به دنبال انتقال پیامی به دنیا در جهت منافع کشور بود. همیشه حواسش بود که چه میگوید و کلامش چه پیامی دارد. دقت میکرد که رسانههای داخلی و خارجی اطلاعات نادرستی را درباره تصمیمات نفتی ایران عمداً یا سهواً به دنیا مخابره نکنند.
بارها پیش از نشستهای اوپک با او تماس میگرفتم تا بدانم که ایران در اجلاس پیش رو چه هدفی را دنبال میکند. یک بار در مکالمهام با او گفتم که رسانههای خارجی مدعی شدهاند ایران با توجه به برجام و امکان افزایش صادراتی که دارد، مخالف اجماع بر سر کاهش تولید است. پاسخ داد: «آنها میخواهند ما را تحریک کنند که قبل از نشست برنامههای ایران را از طریق رسانههای داخلی به زبان بیاوریم. حواستان باشد که چه مینویسید و میگویید. این خبر نیست. ابزاری است برای تحریک ما. رسانههایی را که از کشورهای عربی پول میگیرند تا اهداف آنها را پیش ببرند، جدی بگیرید. بعضی از خبرهایشان فقط برای تحت فشار گذاشتن ماست.» این نوع نگاه به موضوعات را در تمام جملاتش به خاطر دارم و هیچگاه هم فراموش نخواهم کرد. او مردی بود که به سمتش اعتبار میبخشید.
یک بار بعد از برجام و کاهش تحریمها جلسهای «بدون ضبط» با تعدادی از خبرنگاران داشت. در آن جلسه بارها تأکید کرد که «تیم رسانهای ایران در اوپک باید قوی شود؛ باید بتوانیم تأثیرگذاری ایران را از طریق این سازمان در فضای بینالمللی بالا ببریم؛ باید مانند عربستان کسی را داشته باشیم که به رسانههای بینالمللی خط فکری در جهت منافع کشورمان بدهد.» نمیدانم که تحریم مانع شد یا اساساً مجالش پیش نیامد؛ اما شاید دنبال کردن تنها همین هدف کوچک او، تغییراتی اساسی را در مسیر روابط خارجی کشور رقم بزند و شاهد تعالی ایران باشیم. روحش شاد و یادش گرامی.
نسخه الکترونیکی این ویژهنامه را میتوانید از اینجا بخوانید.
نظر شما